Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

گفتگوی اختصاصی صبح آمل با بیژن خدادای یکی از معلمان نمونه آملی؛ درس معلم گر بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را

یاد قول مصاحبه ای افتادم که به امیرعلی داده بودم و بایستی روی حرفم بایستم. آخر یاد گرفته بودند سر قولشان بمانند و روی معلم شان را سفید کنند و خوب درس بخوانند. حرف همه این بود که هر چه از خوبیهای آقای خدادادی بگوییم کم گفتیم. همکاران و اولیای دانش آموزان ویژگیهای ممتاز او را پشتکار فراوان، توانمندی درس، ارتباط مناسب با دانش آموزان و اولیا، خستگی ناپذیری در کار و بسیار وقت شناس عنوان کردند اما چیزی که بیشتر از هر چیزی نمود بیشتری پیدا کرد تواضع بسیار زیاد ایشان نسبت به همکاران و حتی دانش آموزان بود که در زمان عکس گرفتن دوست داشت همکاران در عکس دیده شوند و نظر به قبولی چشمگیر دانش آموزان پایه چهارم دبستان در درس و آزمونهای آموزشی، صبح آمل گفتگویی اختصاصی با بیژن خدادادی معلم ساعی و کوشای این پایه داشت که خواندن آن خالی از لطف نیست.
بیژن خدادادی اسکی هستم معلم پایه چهارم متولد 1338 در شهرستان آمل. در حین تحصیل عاملی که باعث شد من معلم شوم پایه چهارم بود و یادم می آید زنگ انشاء بود و من انشاء نداشتم و دفتر مشقم را جلو بردم و مطلبی در مورد بهار را به زیبایی خواندم و معلم هم با گفتن احسنت و آفرین مرا تشویق کرد.
شیطنت همکلاسی
یکی از بغل دستی هایم بلافاصله مرا لو داد و به معلم گفت؛ بیژن انشاء ننوشت و از حفظ خواند، معلم مرا خواست و پاهایم را به فلک بست و تا می توانست کتک زد و ترساند و تاکید کرد بدون والدینم سر کلاس نروم.
ترس سه ماهه
از ترس موضوع را به خانواده نگفتم و صبح ها کیفم را بر می داشتم و به امامزاده ابراهیم(ع) می رفتم و ظهر به خانه بر می گشتم و کار سه ماه من این بود و بعد این مدت داداشم متوجه شد و پدرم پیگیری کرد و معلم مربوطه هم به بهشهر تبعید شد.
باجناق
به جای معلم تبعیدی شخص دیگری را آوردند و دست بر قضا بعدا فهمیدیم که با جناقش بود و من هم بخاطر انتقام یا کینه کورکورانه پایه چهارم را مردود شدم و همان موقع برگشتم و به پدرم گفتم در آینده می خواهم معلم چهارم شوم.
دانشسرای مقدماتی
امتحان دانشسرای مقدماتی سال 1356، بیش از دو هزار و نهصد نفر شرکت کننده داشت که سهمیه آمل از کل مازندران 25 نفر بود و به لطف خدا من نفر شانزدهم شدم ولی پدرم قبول نمی کرد و زمانی که برای تعهد 5 ساله خدمت به دفترخانه آمد مرا بغل کرد و با خوشحالی بوسید و گفت تو اراده قوی داشتی و مزدت را هم گرفتی.
لو دادن درست نیست
انگیزه ام از معلم شدن این بود که به شاگردانم در درجه اول درس اخلاق و رفتار خوب با دیگران بدهم و بگویم که لو دادن رفیق و همکلاسی آنهم بی دلیل و از روی حسادت کار زشتی است و بجای آن در درس به یکدیگر کمک کنند.
دانش آموز قوی
در دانشسرا هم از آنجائیکه دانش آموز قوی و زرنگی بودم رییس مرا خواست و گفت باید ارشد کل شوی و مسئولیت همه قسمت ها (برنامه ریزی، سلف سرویس، غذا، کلاس)دست خودت باشد و به اندازه حقوق یک معلم به شما حقوق هم می دهیم که دو سال من این مسئولیت بزرگ را بر عهده گرفتم و با توجه به همه این چیزها با معدل نزدیک به هیجده چون امتحانات سراسری بود قبول شدم.
سوته کلا اولین روستا
مدرسه سوته کلا اولین روستایی بود که با 48 دانش آموز پسر و دختر کارم را شروع کردم و اوراق که به صورت سربرگ و ته برگ برای تصحیح به حوزه فرستاده شد اولین معلمی در آمل بودم که با توجه به کتابهای اجتماعی قبولی صد درصد داشتم و «آقای بردیده» رییس آموزش و پرورش مرا خواست و گفت هم دانش آموزت در استان اول شد و هم مدرسه ات صد درصد قبولی داشت، به همین خاطر ما می خواهیم شما را به شهر ولی در حاشیه شهر بیاوریم که به ابن سینا در منطقه امت آباد آمدم که شش کلاس چهارم داشت و یکی را من گرفتم و خوشبختانه آن سال هم دانش آموزم در آزمون دهه فجر آمل و استان رتبه اول را به دست آورد و این امر باعث شد مدرسه های «ولی زاده، طالقانی، و مدیرانی که مرا می شناختند تقاضای همکاری بدهند که بخاطر امتیازی بودن هر کسی نمی توانست هر جایی کار کند.
هر مدرسه ای که می رفتم حداقل دو سال در میان رتبه یک استان را می گرفتیم تا اینکه از اداره کل آموزش و پرورش استان به سراغم آمدند که نحوه کارتان را می خواهیم ببینیم و پس از اطمینان خاطر ما را به عنوان مدرس برای آزمون پایه چهارم انتخاب کردند و این همکاری سه سال به طول انجامید و هشت سال هم طراح سوال شهر بودم و در یک کلام اینکه امین اداره بودم.
نویسندگی
در کنار تدریس علاقه زیادی به نویسندگی داشتم و سال 71 اولین کتابم در نشر نشانه چاپ شد و از آنجائیکه نشر خصوصی بود متاسفانه سرم را کلاه گذاشتند و چاپ دوم را دوباره اول می نوشتند تا اینکه کتابفروشی شباویز متوجه موضوع شد و با پیگیری های فراوان به انتشارات مبتکران آمدم که در سطح کتاب خیلی قوی بود و به من گفتند باید برای تاییدیه به وزارت ارشاد بروی که رفتم و چون مدرکم دانشسرا بود قبول نکردند و اولین شرط نویسندگی را کارشناسی ارشد مطرح کردند و وقتی مرا مصمم دیدند پیشنهاد دادند که تقدیر نامه ای را از اداره شهرستان یا استان داشته باشم. برای همین منظور مدارک تشویقی را به وزارت ارشاد بردم و قبول کردند و اولین کتاب مبتکرانم مورد تایید قرار گرفت. کم کم عضو هیئت علمی انتشارات مبتکران شدم و آزمون های سراسر کشور را طراحی می کردم و درس آزمونهایی چون قلم چی و مبتکران طرح من و خانم شامانیان از تهران بود و به مرور زمان این طرحها به راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه تا حتی اخیرا از قسمت متوسطه تقدیرنامه دریافت کردم و سال 86 بعد سی سال کار و تلاش صادقانه بازنشسته شدم و بخاطر عشق و علاقه ام به دانش آموزان و علم و تحصیل در مدارس غیر انتفاعی مشغول فعالیت می باشم.
رخ دادن یک اشتباه از سوی دانش آموز
اشتباهات درجات مختلف دارند یک روش خاص برای تمام اشتباهات و جود ندارد. معلم یا مربی باید توجه داشته باشد که اشتباه با خطا متفاوت است خطا همان گناه است که عمداً و یا علماً انجام می شود اما اشتباه با نیت قبلی انجام نشده است و اینکه اشتباه خاص انسان است نه سنگ و چوب و حیوان. پس کافی است که طرف را آگاه کرد که کارش اشتباه بوده و نتیجه خوبی ندارد و بهتر است این گونه انجام شود.
عاشق کارم هستم
من عاشق معلمی هستم و در هیچ شرایطی کارم را رها نمی کنم و وضعیت دانش آموز برایم بی نهایت مهم است و در قبالش احساس مسئولیت می کنم و گواه این حرفم خاطره ای از یکی از شاگردانم است. اولین بار که بچه های پیش دبستان دولتی را به اردوی پارک جنگلی کره سنگ بردم همینکه بچه ها از مینی بوسها پیاده شدند و ساکهای شان را برداشتند و به طرف جنگل رفتند، یکی از آنها گوشه ای روی زمین کز کرد و از جایش هم تکان نمی خورد. از معلمش که پرسیدم گفت خودشو خراب کرده است و من هم نمی توانم کاری کنم. ساعت تازه نه بود و تا غروب باید صبر می کرد که خدا را خوش نمی آمد بنابراین جلو رفتم و به گوشه ای رفتیم و لباسهایش را در آوردم و شستم و تو افتاب پهن کردم. کاپشن خودم را به تنش پوشیدم و بعد یکی دو ساعت به دوستانش ملحق شد و این بچه بزرگ شد و الان به عنوان یکی از پزشکان متخصص مشغول کار می باشد.
روش تدریس
روش های تدریس همان روش هایی است که درکتاب های مختلف آمده شاید عاملی که توانسته تفاوت ایجادکند، ایجاد یک ارتباط قوی است که دانش آموزان فقط برای جلب رضایت معلم ونوعی پاسخگویی به دلسوزی ها وزحمت های معلم ،بیشتر و علاقمندانه تر به درس گوش میدهند. دانش آموزان انسان های بزرگ با روح های لطیف هستند که فقط سن وسال آن ها کم است. آن ها خیلی زود معنای محبت صادقانه ودلسوزی عاشقانه رامی فهمند و در پی اثبات فهم خود هستند.
کلاس ما به هیچ وجه تک بعدی نیست
در تمام سال های که من تدریس کرده ام هیچ گاه گزینشی برای جلب دانش آموز وجود نداشته وکلاس من دانش آموزانی با تفاوت های فردی زیادی داشته است، ما از این تفاوت ها استفاده مثبت می کنیم و می دانیم که هر یک از بندگان خدا استعداد نهفته ایی دارند و کار ما پرده برداری از این استعدادهاست. سعی می کنیم توان ها و استعدادهای نهفته را بشناسیم و گروه های مکمل درست کنیم و در گروه های دانش آموزی ما دانش آموزانی قرار می گیرند که استعداد های مختلف یکدیگر را به کار و گروه خود را ارتقا می دهند. کلاس ما به هیچ وجه تک بعدی نیست و به جرات می توان گفت که درس و آموزش در درجه دوم اهمیت قرار دارد. کلاس ما بیشتر شبیه یک خانواده است.
کلاس مفرح
بعضی وقتها داخل کلاس برای تغییر حال و هوای بچه ها و رفع خستگی شان با آنها شوخی می کنم تا مرا از خود بدانند و همین این سوال برای بسیاری مطرح شده که آیا در خانه هم همینگونه هستم؟ که می گویم نه چون تمام انرژی ام صرف کلاسم می شود و بعد دو ساعت مثل اولم می شوم.
طفل گریز پای را جمعه به مکتب آورد
ارتباط بین من و دانش آموزان پایه چهارم کلاسم بسیار خوب و مثل دوستان صمیمی هستیم که حتی اگر روز تعطیل هم از آنها بخواهم برای درس تقویتی به مدرسه بیایند نه نمی گویند چون آموزش اگر همراه با ترس، استرس و اجبار باشد جواب نمی دهد.
بدون استراحت
به عنوان یک معل م هیچگاه نشد به هر دلیلی کارم را رها کنم و حتی زمانی که معده ام را عمل کردند و با توجه به اینکه یک ماه مرخصی داشتم، بعد از چهار روز با خونریزی به مدرسه رفتم و همسرم با عصبانیت و به نشانه اعتراض خانه را به مقصد منزل پدری ترک کرد و با هزار مکافات و صحبتهای آقای مدیر برگشت ولی منطق من درباره این موضوع این بود پایه ابتدایی به گونه ایست که اگر سال اول معلم سر کلاس نباشد دانش آموزان ضرر می کنند.
مدرسه خانه دوم
خانه من مدرسه دوم برای دانش آموزانی بود که می بایست از روستا به شهر می آمدند و موقعیت مالی خوبی نداشتند بنابراین این دست بچه ها را پس از شناسایی به منزلم می آوردم و با آنها کار می کردم و با توجه به استعدادشان رتبه یک استان را می آوردند.
رمز موفقیت
همیشه گفته اند یک دست صدا ندارد و اگر موفقیتی در کلاس ما بدست آمده است نتیجه تلاش دانش آموزان، خانواده های محترم دانش آموزان و اولیا مدرسه بوده است. همه دست به دست هم دادیم تا هرچه برای رشد و بالندگی فرزندان دلبندمان لازم است فراهم و استعدادهای آنها شکوفا شود. وقتی دانش آموز احساس کند که معلم او را دوست دارد و کلاسش مکان امنی هست و وحشت نداشته باشد بهتر مطالب را می گیرد و یکی از رمزهای موفقیت بنده این است که هر شب مطالعه و با این سن خودم را به روز می کنم تا ضعفی نداشته باشم. از طرفی چون کتابها تغییر می کند، نوع تشویق و تدریسم را تغییر دادم و هر روز تو کلاس بازی داریم و برای تمرکز حواس علایمی داریم که همه با آن آشنا هستند به این صورت که وقتی یکبار دست می زنم همه بلند می شوند و با دو بار می نشینند و این حرکات باعث می شود که دانش آموز همیشه در کلاس است و فکرش مشغول چیزهای دیگر نمی شود.
رو راست بودن
معمولا وقتی پیشرفت در کاری چشم گیر نیست علت را عدم امکانات بیان می کنند. اما بنده معتقدم که عدم انگیزه بزرگترین مانع پیشرفت است و اگر از قبل نقطه هدف را مشخص کنیم و با انگیزه قوی مطابق برنامه ریزی قبلی رو به آن پیش برویم حتما به آن خواهیم رسید. ما ثابت کردیم که با کمترین امکانات و بیشترین تلاش می توان به بهترین نتیجه و حداکثر موفقیت رسید. اگر عشق و تنوع در کار نباشد دکترا را هم داشته باشی موفق نمی شوی و اولین روش این است که خودت را در دل دانش آموز جای بدهی البته نه با حیله و نیرنگ که گذراست و مثل حباب روی آب زود از بین می رود.
تشویقهای کلامی
من به طور کلی در برخورد با همه دانش آموزان، جهت تشویق و ایجاد انگیزه برای کمترین پیشرفت زیاد خوشحال می شوم و اظهار رضایت می کنم در واقع نکات مثبت را بزرگ نمایی کرده و ناتوانی ها را کوچک می شمارم آنقدر که بر ناتوانی ها غالب شوند. بیشتر تشویق های من هم از نوع کلامی است و به وسیله آن همه احساس شادی و رضایتم را نشان می دهم و در کنارش دانش آموز هم با گفتن دمت گرم آقا معلم ابراز احساسات می کند و تشویقهایم کیک و پول نیست چون این حرکات یک نوع باج د ادن است و دانش آموز را متوقع می کند.
تنبیه نه
هر چیزی در جایش خوب است و اگر به موقع انجام نشود تاثیری ندارد. من در تدریسم ده روش تنبیه دارم و حرفم این است که تنبیه به زدن نیست و با نگاهی و کلامی می شود مخالفت خود را نشان داد. در کلاس من خوردن آب و غذا مثل زمان کنکور سراسری آزاد است.
شرکت در جشن تولد
برای دانش آموزان و عقایدشان ارزش قائل می شوم و به آنها احترام می گذارم حتی پیش آمده که با دعوت شان در جشن تولدهای شان برای چند دقیقه شرکت می کنم تا احساس غرور کنند.
جمعیت زیاد و عدم یادگیری
تعداد زیاد دانش آموز در یک کلاس یادگیری را با افت مواجه و ضریب قبولی را کمتر می کند ولی در مورد کلاس خودم قاطعانه می گویم نه و اوایل شروع به کار مدارس غیر انتفاعی که کلاسها 28 نفره بود من با 56 دانش آموز کار می کردم.
نگاه
هیچوقت بدون نگاه کردن به دفاتر بچه ها و مطالعه برگه ای را امضاء نمی زنم و برای سرعت بخشی به کار از دانش آموزانی که می شناسم کمک می گیرم.
معلم یاری و رفع اشکال
دانش آموزی که مشکل درسی دارد از رفیق و همکلاسیش بهتر از معلمش یاد می گیرد و کلاس درسم بیشتر معلم یاریست و معمولا ساعت هفت و ربع صبح هم در کلاس حاضرم تا دانش آموزانی که در درسها مشکل دارند با یکدیگر بحث و گفتگو کنند و من هم نظات می کنم و این کار هر روزم است.
معلم سال چهارمم گفت اشتباه کردم
بعد از سالها که ورق برگشت و ما هم با سعی و تلاش و البته عشق و علاقه معلم شدیم در یکی از روزها که سرگروه آموزشی آمل شدم هر دو نفر«معلم سال چهارم و با جناقش» زیرمجموعه گروهم شدند و در اولین جلسه به من گفتند اگر آن موقع جای ما بودی چه کار می کردی؟ که جوب دادم دو تا بیست بخاطر انشا به شما می دادم چون بدون دفتر و از حفظ خواندم و ایشان هم اذعان کرد که اشتباه کردم.
بچه ها باید گزارش بدهند
بچه های مقطع ابتدایی وظیفه دارند تمام وقایع از «و تا ی» را به والدین خود گزارش دهند و به دانش آموزانم تاکید می کنم در وهله اول مشکلاتشان را با معلم سپس خانواده در میان بگذارند چون شاید ان کار از دید خودشان خوب باشد ولی از روی کودکی اشتباه انجام دهند.
خاطره نویسی
در نشست هایی که با خانواده ها می گذاریم از آنها می خواهیم که به بچه هایشان بیاموزند تا آنچه را که در جشن ها یا برنامه هایی می بینند به صورت خاطره در دفتر یادداشت کنند تا هم از طرفی قدرت نوشتاری شان بالا برود و هم بهتر فکر کنند اما در سنین بالاتر مخالف این کارم چرا که بچه خودش باید مشکلاتش را حل و راهش را پیدا کند.
شب ادراری
از آنجائیکه بچه ها حساسند و زود همه چیز را می گیرند یکی از مباحثی که در غالب گفتگو هر هفته با بچه ها در میان می گذارم حوادث واقعی و روزمره ایست که برای آنها اتفاق می افتد و والدین شان با من در میان می گذارند مثل شب ادراری که سر کلاس مطرح کردم آنهایی که در خانه برادر یا خواهر کوچک دارند زرنگ باشند و به آنها بگویند که شب میوه و مایعات نخورند و استرس نداشته باشند که دو روز بعد یکی از مادران آمد و تشکر کرد و گفت وقتی از پسرم پرسیدم چه شده توضییح داد معلم در مورد شب ادراری توضیح داد و من هم گوش کردم.
کلاس محوری
معلمان قبل از شروع درس خودشان باید مطالعه کامل راجع به مبحث توضیحی داشته باشند و با اشرافیت تمام و کمال مطلب را برای دانش آموز بیان کنند تا او هم بفهمد و با باز کردن کتاب در کلاس کلیت موضوع را متوجه شود و یا ریاضیات که شش فصل دارد همان ابتدا کل درس را می دهم و زمینه را فراهم می کنم و جلسه بعد بند بند پیش می رویم. در این میان بعضی از همکاران فکر می کنند زمان ندارند و برای همین زود کتاب ها را تمام و دوره می کنند که ضربه سنگینی به دانش آموزان وارد می شود.
فضای مجازی
در عصر کنونی با توجه به شرایط موجود و پیشرفت روزافزون تبادل اطلاعات، نمی توانی کودکان را از داشتن آن منع کرد ولی می شود راهکارهای اصولی ارائه داد. فضای مجازی از طرفی هم خوب و هم بد می باشد چون بیشتر کارشناسان بر این باورند که گوشی تلفن برای بچه ها خوب نیست و اینترت بخاطر دستیابی برای رفع مشکلات و رسیدن به پاسخ سوالات خوب است اما من به دانش آموزانم می گویم هر چیزی که زود به دست بیاید زود از دست می رود بنابراین تا من به آنها نگویم به اینترنت مراجعه نمی کنند و در جلسات ماهانه با خانواده ها هم می گویم سعی نکنید زود جواب سوالات فرزندانتان را بدهید چون زود فراموش می کنند.
تحصیلات
معلم سال اولم مرحوم محمدزاده بودند که خدایش مورد رحمت قرار دهد و در دبستان حکیمی تحصیلات ابتدایی را به پایان رساندم. دوران راهنمایی را در مدرسه طالب آملی ادامه دادم که آقای رودگریان مدیر ما بود و اولین سری ثبت نامی بعد از مردودی بودم و با نمرات بسیار خوب از زبان انگلیسی در آمل اول شدم و به استان راه پیدا کردم. توجه و روی آوردن به فوتبال، زبانم ضعیف شد. دبیرستان هم در خیابان امام رضا(ع) دبیرستان شاکری درس خواندم و شنیدم که دانشسرای چاکسر آمل نیرو می گیرد.
بخاطر علاقه زیاد به معلمی در امتحان شرکت کردم و قبول شدم ولی پدر و داداش بزرگم می گفتند مگر با اینهمه شرکت کننده قبول می شود که بعد از قبولی آقای میرزایی و مظفری مصاحبه می گرفتند و پدرم در اداره شخصی را دید تا نتوانم قبول شوم و حرفش این بود که حقوق و مزایای معلمی کم است و استعداد من هم بهتر از اینهاست.
اولین حقوق
اولین حقوقم معلمی ام یک مهر 1358، هزار و هفتصد و پنجاه تومان بود و از دانشسرا هم ماهی پانصد تومان می گرفتم و بخاطر ارشد کل بودنم پانصد تومان اضافه هم می دادند که جمعا هزار تومان بود و یادم می آید که اول مهر که استخدام رسمی شدم هزار و هفتصد تومان دریافت می کردم و از این مبلغ نهصد تومان اجاره خانه می دادم.
معلم یعنی دانش آموز باتجربه و مسن تر
یک معلم خوب یک دوست خوب است که از دوستان خود یعنی دانش آموزان با تجربه تر و مسن تر است. این دوست خوب(معلم) همیشه می کوشد تا به دوستان دیگرش فایده برساند و به آنها چیزهایی یاد بدهد که در آینده زندگی اجتماعی و علمی به کارشان آید و باید توجه داشته باشد که این دانش آموزان، بزرگان فردای این مملکت می شوند و قبل از هر چیز باید خصایل انسانی را در آنها پرورش داد و آنها را به سمت انسان شدن و در نهایت خدایی شدن تربیت کرد.
رابطه پدر و معلمی
دو تا از پسرهایم به نام نوید و نیما هر دو شاگردم بودند و بخاطر همین مسائلی پیش می آمد که قضاوت را سخت می کرد و آن اینکه در یکی از آزمونهای دهه فجر اعلام کردند از هر مدرسه ای سه نفر بیشتر نمی توانند شرکت کنند و در کلاس من اول و دوم انتخاب شدند و پسر من و دانش آموز دیگری مشترکا سوم شدند که باید یکی را معرفی می کردیم. آن لحظه مدیر مدرسه پیشنهاد داد امتحان بگیرم که قبول نکردم و گفتم اگر این کار را هم بکنم و پسرم قبول شود باز هم دیگران باور ندارند و بنابراین آن دانش آموز را معرفی کردم.
وجدان
در کار باید خدا را در نظر گرفت و من جز برای رضای او قدم بر نمی دارم و برای تظاهر کار نمی کنم و شاهد این گفته هایم این مطلب است که هر بار برای تدریس وارد مدرسه ای می شدم با شرط اینکه مدیر مرا معلم نمونه انتخاب نکند در آنجا می ماندم.
بهترین هدیه
درجه اول بهترین هدیه برای یک معلم موفقیت دانش آموزانش در عرصه علم آموزی می باشد ولی در کنار آن در یکی از روستاها دانش آموزی داشتم که گردنبند قیمتی را از صندوق مادرش دزدید و به من داد. او را به کناری بردم و فهمیدم که دور از چشم والدین و بدون اجازه این کار را کرد. این شاگرد گفت من چیزی نداشتم تا به شما هدیه کنم که در جوابش و برای اینکه ناراحت نشود و خودش را مدیونم نداند گفتم گلویم درد می کند و تو یک هفته تخم مرغ محلی را برایم جمع کن و بیاور و گردنبند را به او برگرداندم. چند روز بعد با والدینش به دفتر آمدند و مادرش همان گردنبند را که از چند نسل گذشته به او رسیده بود را به عنوان هدیه به من داد و وقتی با اصرار من در نگرفتن مواجه شدند گفتند که پسرمان خیلی شما را دوست دارد و مخفیانه این را برداشت وگرنه همچین کاری نمی کرد.
کتاب
بیش از بیست کتاب را به چاپ رساندم و با احتساب درس و آزمونها بیشتر و کتابهای رسمی سوم و چهارم به 30 می رسد. کتابهای آموزش ریاضی، فارسی و فارسی به روش تمرین، همچنین برای پایه های دوم و سوم و چهارم کتاب نوشتم و دو تا از کتابهایم «دانش و سنجش علوم چهارم و آموزش ریاضی به روش تمرین»جزو کتب برتر نمایشگاه شد چون کتابهای تست اصلا امتیاز نمی آورند و کتابی که پاسخ دارد بهترین کتاب هم اگر باشد وزارت ارشاد به آن امتیاز نمی دهد و دلیل انتخابشان هم اینکه اطلاعات فراتر از کتابم خوب بود و سوالات هم طوری برای بچه ها از آسان به مشکل طراحی می کردیم که دانش آموز دوست داشت سراغ سوالات بعدی برود ولی الان کار کتاب ضعیف شده و بخاطر مسائل اینترنت و سی دی و اینکه پنجم هم ششم شده و چون نمونه تیزهوشان پنجم بود یک سوم سوالات از چهارم می آمد و کتاب من هم خیلی پرفروش بود ولی الان چون از پایه ششم تیزهوشان، نمونه سوال می گیرند، می شود گفت تقریبا هفتاد درصد فروشمان پایین آمده و آخرین کتابم به چاپ هفتاد و هشتم خود رسیده است.
بازی های هدفدار
بازی هایی که من در کلاس می کنم بیشتر جنبه تمرکز دارد و هدفدار می باشد که یکی از آنها بچه ها باید روی عددهایی که مجذور پنج هستند «حب» بگویند که اوایل تا صد می سوختند ولی الان تا هفتصد هم می روند. یا بازیهای کلم شلغم که در جا باید بر عکس کنند و یا بشین و پاشو که کار گروهی را می طلبد تا خستگی را از تن و دلشان بیرون می کند.
مقرراتی ام
یکی از اخلاق های بدم این است که بی نهایت مقرراتی هستم و نشده در این مدت چهل و خوردی سال یک نفر از معلمان زودتر از من به مدرسه بیایند. برای همین صبح زود به مدرسه می آیم و کمی داخل ماشین به اخبار گوش می دهم و بلافاصله به کلاسم می روم و کار به این ندارم که زنگ خورد یا نه و می شود گفت بچه ها همه زندگی من هستند و حتی فرقی با فرزندان خودم ندارند.
فرم نظرسنجی
برای اطلاع از میزان رضایتمندی دانش آموزانم، فرم هایی را در اختیارشان قرار می دهم و از آنها می خواهم حرفها و نظراتشان را که خجالت می کشند به زبان بیاورند در کاغذ بنویسند و بدون ذکر نام برگردانند و در این حین همه نظرات مورد بررسی قرار گرفته و خوانده می شود و در صورت لزوم از خودشان نظرخواهی می شود.
نقش مشارکت والدین در امر تدریس
هرسال در اولین انجمن کلاسی که با حضور اولیای دانش آموزان برگزار می شود ضمن معرفی انتظارات و دیدگاه ها و شنیدن پیشنهادهای اولیای مکرم بنده به عنوان آموزگار کلاس از اولیا می خواهم که بزرگترین کمک آنها به فرزندانشان فراهم کردن محیطی آرام برای درس خواندن بچه ها باشد و دیگر اینکه همیشه سوال بچه ها را با سوال دیگری پاسخ دهند. یعنی هیچ گاه جواب سوال و یا حل مسئله را در اختیار دانش آموزان قرار ندهند. اولیای دانش آموزان هم همیشه با مهربانی و کمک های معنوی و مالی توانسته اند نقص های کلاس را تا حد امکان بر طرف کنند.
دشمنی خاله خرسه
معلمی که بر حسب رابطه و حفظ موقعیت خود به دانش آموزش نمره بدهد نه تنها در حقش جفا کرده بلکه این همان دوستی خاله خرسه هست.
به همه جا رسیدم
بارها از من پرسیده اند و خود نیز به این امر فکر کرده ام، حتی یک بار هم نشده که از شغلم اظهار نارضایتی کنم. از طرفی با اینکه برای من امکان شغلی زیادی وجود داشت و برای معلمی باید به روستا ها می رفتم معلمی را انتخاب کردم و عاشقانه مشغول به کار شدم و با توجه حقوقم ناچیز ولی چون در آن برکت و نگاه مهربان خدا بود به همه جا رسیدم و اگر از من بپرسند دوباره متولد شوی این شغل را انتخاب می کنی با افتخار می گویم بله.
حرف آخر
اگر کار با عشق و علاقه باشد صد درصد نتیجه می دهد و عشق را هم نباید گدایی کرد بلکه باید طوری عمل نمود تا طفل گریزپای را حتی روز جمعه به مکتب آورد.
امیرعلی اسماعیلی شاگرد کلاس چهارم آقای خدادای با گفتن این جمله که معلمم را مثل پدرم دوست دارم و با اینکه بعضی از دانش آموزان از معلم شان می ترسند و حساب می برند ولی من او را بخاطر اینکه خوب درس می دهد و با ما بازی می کند دوست دارم و احساس می کنم رفیقم هست و اگر هم بگوید جمعه سر کلاس بیایید بدون غر زدن می آیم. یکی از خاطرات به یاد ماندنی از ایشان که در ذهنم ماند این بود که روزی که با دوستان مان به قطب رفتیم درخت انار را دیدیم و ماشین مان خراب شد و وقتی داشتیم پنچری می گرفتیم بقیه رفتند و انار چیدند و مشغول خوردن آن شدند که بعضی ها باور کردند و عده ای هم نه که اقای معلم گفت توی قطب با سورتمه می روند نه ماشین و درخت انار هم آنجا ندارد.
این دانش آموز با خنده گفت دوست دارم در آینده دکتر جراح شوم و برای رسیدن به این آرزویم هر چقدر که لازم باشد تلاش می کنم تا به خواسته ام برسم البته پدر و مادر هم در این زمینه به عنوان مشاور و حامی کمک خوبی هستند.
آرسس مرادی دیگر دانش آموز دبیر خدادای هم گفت معلمم تاثیر زیادی روی من دارد چون درسها را خوب و با شیوه ای خاص به ما یاد می دهد و فرمولهای سخت ریاضی را با راه حل پیشرفته و تک برای ما توضیح می دهد و بیشتر مطالب را هم داخل کلاس یاد می گیریم و خیلی کم به کتابهای کمک درسی مراجعه می کنیم.
این دانش آموز که می خواهد در آینده جراح مغز شود؛ گفت هیچوقت از ایشان که خیلی مهربانند ناراحت نشدم و دعا می کنم همیشه سلامت باشد و حرفم با تمام دانش آموزان عزیز این است که معلم شان را دوست داشته باشند.
ارشیا عموزاده مثل رفقای همکلاسی اش آنقدر با نظم و خوش رفتار و با نزاکت است که برای گفتگو با آنها تعارف می کند و می گوید؛ یکی از خصوصیات خوب آقای معلم شوخ طبعی اوست و اینکه برای یاد دادن درس همیشه راحت ترین روشها را برای سخت ترین سوالات به ما نشان می دهد و همیشه اشتباه مان را با درایت خاصی به ما یادآوری می کند.
این شاگرد با گفتن این جمله که سال گذشته درسم خوب نبود و مادرم در خانه با من کار می کرد ولی امسال که در کلاس شان هستم به مادرم گفت که مرا به حال خودم رها کند تا مسئولیت پذیر شوم و خدای ناکرده از برخورد خوب و زحمتهای ایشان سوء استفاده نکنم. نظر من این است که دانش آموزان همسن و سال من درسها را سر کلاس یاد بگیرند و به شب امتحان موکول نکنند. ارشیا که می خواهد در آینده جراح چشم شود گفت؛ بچه ها باید از میان درس و تفریح یکی را انتخاب کنند و تابستانها هم درسها را مرور کنند.
محمد امین یگانه پسر بچه دوست داشتنی با این جمله از آقای خدادای یاد کرد که ایشان بسیار خوب و عالی تر از آن هستند که فکر می کنیم و با عشق و علاقه به ما درس می دهد و موقع سوال و جواب طوری عمل می کند که نمره و امتیاز لازم را بگیریم و مهمتر از همه اینکه استعدادیابی می کند.
او می گوید برای رسیدن به آرزو و هدف باید تلاش کرد و در این میان یک معلم با برنامه مثل آقای خدادای تمام انگیزه را به ما می دهد و گواه حرفهایم اینکه صبح زود و قبل از همه معلمان به کلاس می آید و با خوشرویی درس را آغاز می کند و در کلاس ایشان ما آزادی عمل داریم تا از همین الان احساس یزرگ بودن در ما وجود داشته باشد و با همبازی شدن با ما می خواهد انرژی مثبت در ما بیشتر شود و یکی از مهمترین و بارزترین خصوصیات اخلاقی اش این است که هیچوقت زیر قولش نمی زند و من هم قول می دهم با تلاشم یکی از بهترین دانش آموزان کلاس باشم و انشاءا… در آینده جراح مغز و اعصاب شوم و به جامعه ام خدمت کنم. از دوستان دانش آموز می خواهم که همیشه صداقت داشته باشند و هرگز دروغ نگویند.
امیرعلی علیزاده جراح مغز و اعصاب آینده کشورمان در این گفتگو گفت راه طولانی برای رسیدن به این آرزویم در پیش دارم و امیدوارم با کمک معلم دلسوز و متعهد چون آقای خدادای از پس آن بر بیایم. به جرات می توانم بگویم روش یاد دادنش خیلی خوب و آسان است و نشد از ایشان کم کاری ببینیم و بر عکس درس زندگی را از او یاد گرفتم و سالهای قبل وقتی درس را خوب نمی فهمیدم در خانه از پدر و مادرم سوال می کردم ولی الان آنقدر با ایشان راحتم که بعد پایان درس از خودش می پرسم و حتی اگر چند بار هم بپرسم سرم داد نمی کشد و آرام است و در آینده وقتی پزشک شدم هر کاری از دستم بر بیاید برایش انجام می دهم.
بعضی از دانش آموزان که معلم شان را دوست ندارند دعا می کنند که خدای ناکرده مریض شود ولی آرزوی همه ما این است که همیشه برقرار و سایه اش بالا سر فرهنگ کشور باشد.

اشتراک گذاری این مطلب در :

یک پاسخ

  1. با سلام
    استاد بیژن خدادادی از اساتید و مفاخر شهر آمل می باشند . به امید آنکه معلمان عزیز و بخصوص معلمان تازه کار، ایشان را الگوی خود قرار دهند. با آرزوی سلامتی و طول عمر برای ایشان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در ادامه , بخوانید ....

یک پاسخ

  1. با سلام
    استاد بیژن خدادادی از اساتید و مفاخر شهر آمل می باشند . به امید آنکه معلمان عزیز و بخصوص معلمان تازه کار، ایشان را الگوی خود قرار دهند. با آرزوی سلامتی و طول عمر برای ایشان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری این مطلب در :

گفتگوی اختصاصی صبح آمل با خانم مهندس سمانه هندویی معاونت مالی و اداری شرکت های گروه هندویی و عضو هیئت امنای شهرک شهدای تشبندان محمودآباد: واقعیت این است که در دنیای امروز ‌ صدای مردان چنان بلند شده است که گاهی، شاید برای ایجاد تعادل، باید از مردها خواست تا کمی سکوت کنند تا صدای زنان موفق دنیا بهتر شنیده شود