Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

صبح آمل از جشن شالیزار و غرفه های صنایع دستی و پخت نان و شیرینی در جشن شالیزار روستای پایین هشتل گزارش می دهد: برگزاری جشن شالیزار در روستای پایین هشتل بخش دابودشت شهرستان #آمل

مراسم سنتی جشن نشاء با حضور رئیس آموزش و پرورش و همراهان، هنرمندان پیشکسوت صدا و سیمای مازندران، جوانان، نشاء کاران و تعداد زیادی از روستاییان اطراف برگزار شد.
هشتل روستایی از بخش دابو دشت شهرستان آمل است که هنوز کوچه و پس کوچه هایش دستان پینه بسته و پاهای ترک برداشته زنان و مردانی را که سالها ی زیادی رنج زندگی را به دوش کشیده و قد بلندشان در میان گل و لای مزارع خمیده شد را به یاد دارد.
روستایی که هنوز رد پای آیین ها و سنت ها در آن پیداست و مردمانش با تاسی از گذشتگان و زنده نگه داشتن آداب و رسوم گذشته همچنان در انجام آن رسومات کوشا هستند.
به گزارش صبح آمل، جشن شالیزار آیینی سرشار از جشن و سرور است که به بهانه شکرگزاری از خداوند و شادمانی قبل از کاشت نشاء و خستگی ناشی از کار طاقت فرسای زمین در منطقه سرسبز و زیبای این روستا برگزار می شود.
این جشن روز جمعه برابر با هیجدهم اسفندماه در روستای هشتل بخش دابودشت شهرستان آمل با حضور گسترده زنان و مردان این دیار با شور و شعفی وصف نشدنی از ابتدای صبح روز جشن برگزار می شود بدین ترتیب که اهالی روستا و روستاهای همجوار همراه با موسیقی محلی مازندرانی پیاده به سمت محل برگزاری جشن حرکت می کنند. در مسیر شالیزارهای این روستا آغاز و با برگزاری برنامه های محلی و سنتی ادامه پیدا کرد و در مسیرهای برگشت شالیکاران به سمت محل برگزاری جشن در دبستان شهدای هشتل با غذاهای محلی «نان تنوری، کماج، آش رشته و برنجک» که توسط زنان روستا پخت شده بود، از میهمانان پذیرایی شد. همچنین در محل برگزاری جشن شالیزار برنامه‎هایی همچون رقص محلی، موسیقی اصیل مازندرانی و امیری‎خوانی اجرا شد. هدف از برپایی این جشن همدلی و وفاق بین اهالی، نگاه دقیق به زنده نگه داشتن زمین این نعمت خداوندی و همچنین ایجاد رابطه عاطفی و نشاط اجتماعی درمیان قشر زحمتکش شالیکاران بوده است.
در این میان حضور سالمندان با پاهای پیاده به محل برگزاری مراسم قابل توجه است، همانهایی که سالها رنج برنجکاری را با قامت استوار خود به دوش کشیدند و در طول زمان همان قامت برای بدست آوردن روزی حلال و امرار معاش خانواده لابلای بوته های برنج خمید.
همزمان با شروع نشاء، گروه موزیک به اتفاق همراهان به سمت کشاورزان رفته تا آغاز برنجکاری را به آنها تبریک بگویند وروزگاری سرشار از خیر و برکت برایشان آرزو کنند.
در ادامه این مراسم زنان روستا با پخت نان، کماج، برنجک و آش به واسطه شکرگزاری از نعمتهای خداوند و زیاد شدن برکت و روزی بر شادی این مراسم می افزایند و در فاصله ای که آش آماده طبخ شود دسته جمعی چندین بار متوالی صلوات می فرستند.
میهمانان مراسم با گردهم آمدن در مکانی که از قبل تعیین شده بود به استقبال جشن می روند، جشن با تلاوت قرآن کریم توسط قاری آغاز می شود و سپس مجری برنامه با واقع شدن بر روی سن همراه با موسیقی مازندرانی جشن را ادامه می دهد.
هنگامی که گروه موسیقی مازندرانی ملبس به لباس بومی مازندرانی شروع به نواختن کرد، دیدم که با صدای سرنا و تنبک، زنی زیر لب چیزی می گوید و چشمانش مهمان قطرات اشک شوق می شود که او را به دوران جوانیش سوق می داد.
منصوره شکراللهی یکی از بانوان پر تلاش و زحمتکشی است که با رویی گشاده و لبخند به لب نمونه بارز زن روستایی کنار شعله های آتش تنور با بیان اینکه شالیکاران مازندرانی به‌طور عمده از اوایل اسفندماه مراحل اولیه کشت برنج را که شامل شخم و شیار و آب‌تخت‌کردن شالیزارها است آغاز و در اواخر همین ماه اقدام به خزانه‌گیری برای شالی می‌کنند و از اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت‌ماه نشاکاری می‌کنند؛ گفت؛ تا کلاس پنجم ابتدایی سواد دارم و این را هم مدیون پدر عزیزم حاج حسن و مادرم حاجی فاطمه هستم که موقعیت درس خواندن را برایم فراهم کردند. شوهرم نبی الله محمدپور هشتلی است و ثمره این ازدواج دو دختر و دو پسر می باشند.
وی از سختی های زندگی می گوید اینکه زندگی در روستا مزیتهایی دارد که آدمی دلش نمی آید آن را رها و به شهر برود مثل شنیدن صدای آب رودخانه و غورباغه ها هنگام نشای زمین و بوی خوب شالی شالیزار هنگام درو و وجود انواع نعمت الهی که جز با دسترنج و تلاش شبانه روزی به دست نمی آید. من با کارم زندگی می کنم و با اینکه پا درد دارم ولی تو حیاط منزلم مرغ و خروس و اردک تا انواع سبزیجات را پرورش می دهم حتی امسال بیش از هشتاد بوقلمون بزرگ کردم و یک دانه را نفروختم و یخچال فرزندان را پر و خانواده خودم را نامین و بی نیاز می کنم. کار آنهم در باغ و زمین سخت است ولی هر چه را خودت داشته باشی لذت دارد.
معمولا آدمی موفق است که از مشکلات نترسد امروز امکانات هست اما دل خوش نیست قدیما اگر سرزده میهمان می آمد صاحبخانه سریع سر مرغ را می برید و با رویی باز بهترین تدارکات را در عین سادگی می دید ولی الان همه چیز فراوانی است و مرگ و میر و بیماری زیاد شده است.
منصوره خانم با ناراحتی می گوید؛ صله رحم که کم شد آدما دچار زندگی یکنواخت و ماشینی شدند و فقط دنبال یک لقمه نان حلالند تا شکم زن و بچه را سیر کنند و اگر دیر بجنبند از قافله عقب می افتند انگار همه فقط دارند می دوند.
این بانوی هنرمند و موفق هشتلی همچنتان که خمیر را به دست گرفته بیان می کند؛ چهارده سالم بود که ازدواج کردم و چیزی بلد نبودم و بیشتر فنون خانه داری خصوصا پخت نان و شیرینی را زیر دست مادر شوهرم یاد گرفتم و از آن به بعد خودم انجام می دادم و بخاطر نداشتن فر به نانوایی می بردم و شکر خدا الان در تنور همسایه عزیزم نان می پزیم.
برای پخت نان ابتدا ساعت پنج صبح آرد و شکر و روغن و جوش را با هم مخلوط و «ورز» و حداقل سه ساعت به آن استراحت داده و در جای گرم قرار می دهیم و رویش را پتو می گذاریم تا به قول قدیمی ها بیاید که این زمستانها فرق می کند و برای همین آخر شب خمیر می کنیم و ساعت نه صبح آماده و به تنور می بندیم.
منصوره خانم به تیم سَری یکی از رسومات قدیمی روستا اشاره می کند و می گوید؛ یکی از رسومات بسیار خوب هنگام شروع کار کشاورزی «تیم سَری» می باشد به این صورت که به میمنت سال نو و شادی کشاورزان صاحب زمین با پختن شیر برنج«شیرآش» تخم مرغ آب پز، پخت نان محلی و انواع شیرینی و کیک این مراسم را به فال نیک گرفته جشن می گیرد و این از قدیم و دوره مادران ما بوده و الان هم به ما رسیده است و بیشتر از یک هفته می شود که بذرها را با دوازده کارگر در خزانه پاشیدیم.
آبرو مثل آبی است که اگر ریخته شود نمی شود جمعش کرد، این را گفت و به دور دست خیره شد؛ ای دختر جان قدیما آبرو مثقالی ارزش داشت و هیچ چیزی هم مثل آن مهم نبود شاید خانواده ها درآمد خوبی نداشتند ولی از آبروی هم نمی گذشتند و جان شان را هم می دادند امروز هم زنان روستایی همپای همسران شان و شاید هم بیشتر از آنها کار می کنند چون خانواده را دوست دارند و برای حفظ آبرو هم در زمین و هم در خانه تلاش می کنند تا چرخ زندگی را بچرخانند که هر کدام سنگین و طاقت فرساست ولی چون پای عشق در میان است خسته نمی شوند.
این بانوی زحمتکش به شالیزار اشاره می کند و می گوید؛ این روزها که کار زمین کشاورزی شروع شده کار ما خانم ها هم چند برابر شده و علاوه بر پخت غذا برای خودمان باید برای کارگرها هم ناهار درست کنیم که روزی یک نوع غذای محلی مثل غورمه سبزی، زرشک پلو با مرغ، قیمه به همراه سبزی و ماست می بپزم و در همان ظرفی که خودمان استفاده می کنیم برایشان می کشم.
بخاطر سرطانی بودن ظروف پلاستیکی، یادم نمی آید از ظروف یکبار مصرف برای سِروِ غذا استفاغده کرده باشم و سعی میکنم در ظروف چینی یا پیرِکس حتی برای غذای کارگران غذا بکشم. صبحانه هم بستگی به وضعیت هوا دارد و تابستانها گوجه و خیار و پنیر می دهیم و تابستانها حلوا شکری، عسل، تخم مرغ و سیب زمینی آب پز، عسل و مربا می دهیم. منصوره خانم تکه ای از نان را به دستم می دهد و می گوید؛ از قدیم الایام بزرگترها به ما یاد دادند که برکت در سفره به نام امیرالمومنین هست و بعد از تمام شدن غذا سفره پارچه ای را جمع و در حیاط یا گوشه ای از باغ به نیت اموات خود می تکانیم تا گنجشک یا مرغ و خروس از باقی مانده برنج یا نان بخورند. اما امروز با ورود سفره های یکبار مصرف انگار برکت از خانه ها رفت و مدگرایی رسم شده است.
وی به سوالم در مورد رسم و رسوم عید اینگونه پاسخ داد که اولین شبی که سال نو می شود را سال شو می گویند که همه خانواده دور یک سفره کنار بزرگترها جمع می شوند و با خواندن دعای سال تحویل بهترین دعا را در حق یکدیگر تا تمام کدورتها به همراه کهنه سال از خانه و اهلش دور شود و کدبانوی خانه هم غاز شکم پر، ماهی سفید شکم پر و بوقلمون را تهیه و پخت می کند و در واقع همه چیز خانگی است که لذتی دیگر دارد.
خانم شکراللهی در پایان دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت؛ جیب من و شوهرم یکی است و به قول قدیمی ها «سیوا دستگاه» نداریم و سعی می کنیم در کنار هم و با همه امکانات زندگی معمولی را داشته باشیم و دستمان جلوی کسی دراز نباشد.
سکینه عباسی متولد 44 خانه دار و در روستای هشتل به دنیا آمد و بزرگ شد و ازدواج کرد. وی که پنج فرزند دارد؛ می گوید خدا را شکر از زندگی ام راضی هستم و با تلاش خودمان همه چیز از میوه تا سبزیجات و مرغ و اردک را داریم و تا جایی که دست مان بر می آید انواع شیرینی و نان محلی را خودمان می پزیم و اگر جایی هم برویم شیرینی های آماده را نمی خوریم. یکی از محسنات شیرینی های محلی برخلاف شیرینی های آماده که بعد چند روز رنگ شان تغییر می کنه ماندگاری شان بیشتر و اینکه هر چه بماند تردتر و خوشمزه تر می شود.
خانم عباسی می گوید؛ چهارمین سالی هست که جشنواره شالیزار در روستای ما برگزار می شود و دلیلش هم بخاطر نزدیک شدن به بهار و عید و پاشیدن بذر برنج و نشاء در مزرعه «تیم شَنی» می باشد. من هم به سهم خودم و برای شرکت در این مراسم با شکوه یک دیگ بزرگ آش رشته پختم که با نیم دانه، انواع سبزیجات مثل برگ چغندر، برگ سیر، تره، جعفری گشنیز، حبوبات قلم گاو درست شد که نوش جان شرکت کنندگان و مهمانان عزیز باشد.
در روزگاری که تن پروری زیاد و زندگی ماشینی شده هنوز هم هستند شیر زنانی که سال به دوازده ماه کار دارند و در هر فصلی از غوره چینی تا پخت رب انار، گوجه سبز، پخت آب نارنج، سبزیکاری و کار کشاورزی دوشادوش مردان خود کار می کنند و لحظه ای بیکار نیستند.
سکینه خانم می گوید؛ پیامم برای مادران این است که راه و رسم زندگی را در درجه اول به فرزندان خودشان یاد بدهند و مهر و محبت را از آنها دریغ نکنند و اگر زمانی به هر دلیل اشتباه کردند با بزرگ منشی و بیطرفی راهنمایی شان کنند تا فرزند به زندگی دل ببندد و امیدوار شود.
آمنه ارژنگ یکی دیگر از بانوان جوان، فعال و هنرمند روستای هشتل در جشن شالیزار است که در یکی از غرفه ها پای دار تابلو فرش مشغول شانه زدن بر روی تار و پود نقشهای چند رنگ است. وی می گوید 35 سال سن و دارای دو فرزند پسر هستم و چند سالی است که فرش می بافم و این هنر را از مادر عزیزم یاد گرفتم.
خانم ارژنگ به نقشه ها نگاه می کند و همچنان که با قلاب نخ را از لابه لای تار و پود رد می کند می گوید؛ نقشه های ما کامپیوتری و رج شمار است و طرح ها بیشتر طبیعت، چوپان و دریا هست و چون قبلا خریدارها تاجران انگلیسی بودند بیشتر طرح های انگلیسی به فروش می رسید و طرح ایرانی خیلی کم است و در حال حاضر هم استقبال خوبی صورت نمی گیرد.
وی که مشغول بافتن است می گوید؛ تابلو فرش من 432 ریشه در 600 رج می باشد که تقریبا یک در یک و ده می باشد و روزی سه تا چهار رج می بافم که نهایت تا شش یا هفت ماه با هزینه هفتصد تومان تمام شده از طرف من بافته می شود و اگر بازارش خوب باشد تا پنج میلیون می ارزد.
این بانوی خلاق از بی رونقی بازار فرش خصوصا تابلوفرش می گوید ؛ هنر بسیار خوب و از نظر اقتصادی اگر مسئولین امر کمک و حمایت کنند مقرون به صرفه است و در کنار کار خانه با بافتن آن ذهن آدم باز می شود و درگیر رنگها و شماره های رج قالی می شوی و از روزمره گی دور می شوی و وقتی گره های بیشتری را می زنی و به آخر کار می رسی مثل پشت سر گذاشتن کنکور سراسری می شود.
وی از نبود امکانات این چنین گفت؛ دار قالی را چند سال پیش صد و پنجاه هزار تومان خریدم و نخ و نقشه را هم از تبریز می خرم و آن بستگی به رج شمارش دارد و هر چه بیشتر باشد نخ زیادتری می برد. جنس نخ قالی من پشمی است.
حلیمه عباسی بانوی پنجاه ساله هشتلی خانه دار است و سواد ندارد و در عوض بافتنی می کند و کلاه، دستکش، شال گردن و ژاکت می بافد باغ و لتکا هم دارد. قبلا شش گاو داشت که بخاطر دیسک کمر فروخت و به جایش غاز و بوقلمون و مرغ و اردک پرورش میدهد و مثل همسایه اش خانم شکراللهی چیزی را نمی فروشد. شوهرش بناست و از توجه خدا هنوز سر کار می رود. حاصل زندگیم سه دختر و یک پسر هستند و مشکلی از لطف خدا ندارم. زمان ما جوانان حوصله داشتند و با مادر شوهر تو یک خانه برای چند سال زندگی می کردند و بهتر از حال و روز هم خبر داشتند نه مثل الان که مادر از دختر خبر ندارد.
یادم می آید بیست و پنج سال پیش که خانه خودمان ساخته شد و ما به آن نقل مکان کردیم همراه مادر شوهر مرحومم به چمستان رفتیم و یک تنور آماده خریدیم و دو بار آن خدا بیامرز برایم نان پخت. سومین بار خودم خمیر درست کردم و از او خواهش کردم برایم به تنور ببندد که قبول نکرد و گفت تنور را برای من مگه گرفتی و اصرارم تاثیری نداشت برای همین پنج کیلو آرد را خمیر کردم و داخل تنور پختم و یک بشقاب نان داغ را برای مادر شوهرم بردم که با دیدنش گفت؛ آها اگر من به تو کمک می کردم دیگر فکر این کارها نمی افتادی و تا آخر عمرت محتاج دیگران می شدی بنابر این ا هم همه آن تجربیات را در اختیار فرزندانم قرار دام تا در زندگی شان به کار بگیرند. آری جشن امسال هم با گفتگوی زنان با غیرت روستای هشتل بخش دابودشت آمل به پایان رسید و با آنها تا سال دیگر و دیداری دیگر خداحافظی کردیم.

اشتراک گذاری این مطلب در :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در ادامه , بخوانید ....

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری این مطلب در :

گفتگوی اختصاصی صبح آمل با خانم مهندس سمانه هندویی معاونت مالی و اداری شرکت های گروه هندویی و عضو هیئت امنای شهرک شهدای تشبندان محمودآباد: واقعیت این است که در دنیای امروز ‌ صدای مردان چنان بلند شده است که گاهی، شاید برای ایجاد تعادل، باید از مردها خواست تا کمی سکوت کنند تا صدای زنان موفق دنیا بهتر شنیده شود