Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

گزارش صبح آمل از وضعیت اسفناک رودخانه داخل شهر: از سیطره موش ها در منازل تا بوی متعفن لجن های جمع نشده، شهر رود بلای جان آمل

بگذارید گزارش را با تلنگری عجیب اما واقعی شروع کنیم، شما هر روز در معرض عامل انتقال بیماری هایی مثل وبا، حصبه، سرطان، جذام، مالاریا، هپاتیت A و بیماری های عجیب و ترسناک دیگری که شاید اسامی شان را تا به حال در عمرتان نشنیده اید باشید که خطر ابتلا شدن به آنها در بیخ گوش شماست! هر روز از کنارش رد می شوید، گاهی بی اعتنا، گاهی هم حساس و معترض به وضعیت اسفناک و حتی بودنش! اسمش را می توانید هر چیزی بگذاریم، زباله خانه، فاضلاب و هر واژه ای که در خور بوی متعفن و ظاهر کثیفش باشد، رودخانه هراز را می گویم، رودخانه ای که در داخل شهر به طول 8 کیلومتر با 5 انشعاب که دیگر جلوه زیبایی ندارد که هیچ، بلای جان بسیاری شده است.
همه چیز از یک زنگ به دفتر نشریه شروع شد:« الو دفتر صبح آمله؟ ما معترضیم! ما هم به خدا آملی هستیم، همشهری شما! صدامون رو میشنوین؟ شما اگر واقعا خبرنگاری و درد و دل مردم می نویسی پاشو بیا ببین تو چه فلاکتی زندگی می کنیم!» آدرس را که گفت، زیاد دور نبود، نهایت یک کورس تاکسی! نزدیک مقصد که شدم بوی بدی که در محیط پیچیده بود، نیازی به عنوان کردن مشکل توسط مردم نداشت. نزدیک نرده، سرم را که پایین اوردم، رودخانه پر شده بود از زباله و موش و سوسک و بوی فاضلاب بر محیط غالب شده بود!

مثلا وسط شهر است!
شات های عکس من شروع مصاحبه با مردمی شد که ناراضی از وضعیت در گوشه ای ایستاده بودند، یکی شان پا پیش گذاشت و شروع کرد، صاحب مغازه و سنی ازش گذشته بود:« اینجا وسط شهر است، متری ان میلیون ولی وضعیت را ببین! تابستون که میشه بوی تعفن اور باعث میشه ادم اینجا پر نمیزنه!»
دستم راگرفته بود و دور تا دور پل را نشانم می داد:« مسولین و مدیران کجا هستند تا این وضعیت را ببینند؟! آبی جاری نیست و راکت مونده، مردم هم زباله میریزن »
از پوست موز تا اب معدنی و هایپ و پاکت سیگار، همه چیزی اینجا دیده میشد:« سالی یک یا دوبار شاید برای لایروبی به اینجا بیان، ممکنه! شاید!»
الان که خوش خوشونمونه!
وقتی پرسیدم این بوی بد را چطور تحمل می کنی، سرش را تکان داد و پوزخندی زد:«الان که خوبه پسرجان، 3ماه پیش 4 ماه پیش میامدی، تو گرمای تابستان نمی توانستی اینجا بایستی! نمی توانستی اینجا نفس بکشی! الان که خوش خوشونمونه! »
راهی برای وارد شدن به داخل رودخانه از سمتی که ما ایستاده بودیم وجود نداشت. کمی آن طرف تر، کوچه ای بود که شاید درد و دل های بیشتری برای شنیدن وجود داشت.
کودکانه
چند قدمی کافی بود تا به کوچه بغلی برسم، کودکانی در حال فوتبال بازی کردن بودند که ناگهان توپشان به داخل رودخانه افتاد، چهره ها عوض شد، ناراحت، ابروها تو هم رفت و با نگاهی مظلومانه یکی شان که خردسال بود گفت:« هیچی بریم یه توپ دیگه بخریم اینو که دیگه موش ها شب باهاش فوتبال بازی می کنن» زدند زیر خنده!
در حین صحبت های کودکانه شان از آنها عکس می گرفتم« واسه اینستاگرام می خوای بگیری؟ دو تا عکس هم از ما بگیر» عکس را که گرفتم یخ بقیه هم باز شد و کمی جلوتر آمدند. از یکی از آنها پرسیدم چرا توپت را نگرفتی:« مامانم میگه هرچی رفت تو این رودخونه سمی میشه، نباید بهش دست بزنیم، مریض میشیم»
مگه موش ترس داره؟!
وسطی که از همه شیطان تر به نظر می رسد، بقیه را کنار می زند، آستین کتم را می گیرد« آقا عکاس، به نظر شما چرا دخترها از موش می ترسند؟ مگه موش ترس داره؟ خونه فامیل ما همینجاست، هر موقع رفتیم خونه شون توش موش بود، همیشه هستند، همه جا هستند، ترس نداره اقا!»
می گفت و با دوستانش می خندید، شاید چند سال دیگر که این جمله را یاد کرد، این خنده های کودکانه اش تبدیل به پوزخند پردردی شود.
حریم رودخانه!
مادری که برای تعمیر کفشش روی چهارپایه کنار کفش دوزی نشسته بود، انگار داشت به حرف هایمان گوش می داد:« نمی دونم ولی میگن یه قانون حریم رودخونه وجود داره یعنی اینجا رعایت میشه؟ این همه پل اینجا ببین! خب چجوری رودخانه تمیز کنن!؟ مردم هم که فاضلاب خونه شون زیر پل میزارن تا کسی نبینه!» اینها را می گوید و سرش را بر می گرداند.
هنوز در حال عکاسی بودم و لنز دوربین به هرسمتی می رفت، دردی ثبت می کرد، از زباله های روی هم انباشته شده در کنار پل ها تا آب رودخانه که که جلبک انتها سبزش کرده بودند.
بوی مشمئز کننده و آب چرکین
یکی از خانه ها چسبیده به رودخانه بود، زنگ را زدم تا درد و دل های صاحب خانه را بشنوم، تا قبل گفتن بله تنها صدای اب بود که به گوش می رسید اما آبی چرکین و بویناک که موش و زباله  تنها جلوه اش بود و بوی مشمئز کننده ای که به مشامم می رسید باعث شد نتوانم در آنجا بایستم و با فاصله ای به نسبت دورتر منتظر باز شدن در باشم.
در که باز شد صاحب خانه از این فاصله من تا منزلش تعجب نکرده بود:« 30 سال است که اینجا زندگی می کنم و از زمانی که یاد دارم وضعیت همین بوده! فامیل هام میگن صبر عیوب دارم»
به داخل حیاط خانه اشاره می کرد،حشره کش و سوسک کش از برندهای مختلف روی هم تلنبار شده بودند اما حلال مشکلات نبود و تنها صورت مسله را پاک می کرد:«اوایل از موش می ترسیدم ولی وقتی فامیل و دوست داد می زنن که فلانی بیا داره از دیوار خونه تون موش میاد پایین، ترسم ریخت! این چند وقت هم هر 2 ماه صد هزار تومن پول برای سم میدیم و کل خونه رو سم می زنیم ولی بازم هستن! بچه م گاهی میگه مامان اینا صاحب خونه هستن نه ما!»
خواستن ابرو درس کنند اما چشم کور کردند
ذهنم درگیر این بود که مگر می شود کسی برای لایروبی نیامده باشه که گفت آمدن ولی خواستن ابرو درس کنند اما چشم کور کردند« مدتی پیش بود که با دستگاه برای لایروبی امده بودن ولی لجن هارو تا زیر پل آوردن و روی هم تلنبار کردن که این باعث شد آب پشتش بمونه و بوی تعفن اورش بلای جون ما بشه!»
حین صحبت به این نتیجه رسیدیم که اگر محیط را سرپوشیده کنند بهتر است:« انگار برای همه انداختن زباله به رودخانه عادی شده ، یه بار از یکی پرسیدم چرا میندازی؟ گفت من نندازم یکی دیگه میندازه، از طرفی آب هم اون فشار و قدرت و حجم کافی نداره که زباله هارو بشوره و ببره پس زباله و آب راکت میمونه و فضای خوبی برای زندگی موش ها میشه»
می گفت هیچکس برای یک موش بی ارزش حتی حاضر به بازدید از محیط زندگی ما نشد« برای پیگیری حل مشکل موش به شهرداری، محیط زیست، آتش نشانی و بهداشت زنگ زدم و آنها مثل یک سیکل دایره ای بین هم پاسکاری کردند آخر هم هیچکس حتی برای سر زدن نیامد، کاش صدای کسانی که می گفتند به ما مربوط نیست را ضبط می کردم، کاش به جای اینکه 10 هزار تومان پول تلفن بدهم تا مقصر و مسول را پیدا کنم سم موش می خریدم تا جان خودم را راحت کنم!»
یکی از دغدغه های زندگی خودش را حل مشکل موش می دانست« تا در منزل باز می کردیم چند تایی میومدن تو که کل مرداد درگیر همین موضوع بودم آخر هم با کلی هیچ چیزی حل نشد»
داخلش مارو کشته و بیرونش مردمو
شاید اگر می دانست روزی وضعیتش این می شود قید خرید این خانه را می زد« صاحب خانه هستیم و می گویند اینجا وسط شهر است ولی داخلش مارو کشته و بیرونش مردمو»
زیاد میشه ولی کم نمیشه، جمله ای که دردهای پنهان بسیاری با خود به همراه داشت« از موش تا زباله در اینجا زیاد میشن که کم نمیشن! گاهی هم مسافرهایی که از اینجا رد میشن زباله خودشان داخل رودخونه میندازن »
خودمان دست به کار شدیم
عدم رسیدگی باعث شد تا خودشان دست به کار شوند، دستش را سمت خانه می برد« عمو مهدی سنی ازش گذشته، با بیل وارد رودخانه میشه و لجن هارو کنار میزنه تا آب بیاد و بره، البته مثل اینکه دیگه توانش نداره، دیگه نمی دونیم باید چشم به امید کی باشیم»
«کاش دوباره وارد رودخانه شود و شما عکس بگیرید، حداقل مسولین شرمنده شن» این را می گوید و تاکید می کند با بقیه هم صحبت کنم، درد برای گفتن زیاد است.
از او جدا شدم و زنگ خانه عمو مهدی را زدم، در که باز شد 3 قدم جلوتر چند شیشه با سم و پفک اولین چیزی بود که به چشم می آمد. روی ایوون نشستم، خودم را که معرفی کردم و سوژه گزارشم را گفتم، سرش را تکان داد، دستش را روی پاهایش گذاشت.
عمو مهدی عمری ازش گذشته بود، به قیافه اش می خورد 60 را رد کرده باشد، با این حال خاطراتش با این رودخانه را خوب در ذهنش نگه داشته، از غم رودخانه ای می گوید که از کودکی با او بزرگ شده « برای من این رودخانه مرده! جایی که در آن ماهی می گرفتیم و آب بازی می کردیم الان تبدیل به لجن زار شده! ما قدیما اینجا شنا می کردیم و ماهی می گرفتیم، یادش بخیر یه بار اینجا…….» چند دقیقه ای با خاطراتش در این فضا گرم صحبت بودیم.
علاوه بر سم هایی که جلویمان بود، تله موش های زیادی هم دورتا دور خانه گذاشته بود« مرغ و خروسم را خورده بودند، الان هم یه خروس زینتی دارم، از ترس اونا از قفس درش نمیارم، در عرض چند ساعت بو می کشن می خورن، موش نیست که هیولان!»
پاهایش دیگر توان سابق را نداشت و پسرش هم راضی به رفتن او به داخل رودخانه چنین کثیفی نبود:« من نرم کی بره؟ هیچکی نمیره و هیچکیم نمیاد! از یه طرف بعضی همسایه ها فاضلاب خونه رو داخل رودخونه میریزن و مکانشم میزارن زیر پل تا کسی نبینه! بعد میگن چرا تابستون اینجا انقدر بوی بد میده! از ماست که بر ماست!»
با چند نفر دیگر از اهالی انجا که سرکوچه ایستاده بودند هم صحبت شدم تا به نکته جدیدی اشاره کنند« مثل اینکه در بالادست رودخانه کسانی هستند که مرغ پر می کنند و پر و خون داخل رودخونه میندازن و وقتی آب با فشار میاد همه چی با خودش میاره و انقدر بوی بدی تو محیط پخش میشه که اون روز باید مغازه رو ببندیم و بریم خونه»
البته پرت کردن زباله از طبقه چندم آپارتمان به رودخانه تبدیل به عادت شده، مثل اینکه فرهنگ شهرنشینی را باید به برخی تذکر داد، در حال صحبت بودیم که یکی از اهالی محکم سطل زباله را بر روی گربه ای بست و با همدیگر سر این اتفاق خندیدند، کسی که کنار من ایستاده بود گفت:« وقتی به حقوق حیوانات احترام نمی زارن و اینجوری حیوان آزاری می کنند، چجوری می خوان حقوق شهروندی رعایت کنند»
وقتی بحث این شد که فاضلاب منازل به رودخانه ریخته می شود یا نه، برخی رد و برخی هم تایید کردند و معتقد بودند شایدلوله فاضلاب خانه های کوچیک سمت رودخانه باشد ولی آپارتمان های چند طبقه خیر گرچه یکی شان جور دیگری می گفت: «فاضلاب خونه شون زیر پل است و کسی نمیبینه، اون ها هم میریزن و کسی هم کاری به کارشون نداره» این را می گوید و مارا سمت یکی از فاضلاب های که زیر پل است می برد
البته این مشکل را نمی توان به منطقه خاصی نسبت داد، پشت آستانه امام زاده ابراهیم (ع)، از مسیر سبزه میدان هم رودخانه ای هست که وضعیتش بهتر از حومه بیمارستان هفده شهریور نیست
«آنچه که عیان است چه نیازی به بیان است،» یکی از همسایه های رودخانه این را می گوید و  رودخانه را نشانم می دهد« فضای سبزی که ساختند در حال نابودی و هرکی زباله داره اینجا میریزه»
فشار اب در این بخش کم است و اصلا بگذارید بگویم ابی در این بخش نیست:« وقتی آب باز میشه یا بارون میاد، از پوست و شکم گوسفند تا پر مرغ و خون قابل دیدن است و همین اب وارد دریا میشه و ماهی ها هم تو همین آب کثیف زندگی می کنند و ما این ماهی هارا می خوریم، چی قرار سرمون بیاد خدا می دونه!»
«اینجا دیگه قابل لایروبی با دست نیست حتما باید دستگاه بیاد، ببین بتن شده» این را می گوید ولی معتقد است شهرداری همیشه مقصر نیست و شهروندی که زباله را به داخل پارک می اندازد باید منتظر تجمع مگس و بوی متعفن هم باشد.
حومه اداره برق هم وضعیت همین است، یکی از مغازه داران می گوید« برای ساخت و ساز روی رودخانه را بستند و معلوم نیست که دیگر آن پایین وضعیت چیست، اداره توزیع اب هم که اب را باز نمی کند تا آب با قدرت و فشار مناسب بیاید و زباله را با خود ببرد»
عکس ونیز ایتالیا را نشان می دهد، می گوید ببین یک شهر را روی اب می چرخانند و کلی درآمد از این راه دارند ولی همین اب برای ما معضلی شده است
برای پیگیری بیشتر این موضوع و عدم لایروبی این رودخانه در چندماه اخیر نزد متولیان امر رفتم
فردویس قربانی مسئول کمیسیون نظارت و بهداشت محیط زیست شورا و نماینده شورا در سازمان مدیریت پسماند قبول داشت که عملکرد شورا در خصوص رودخانه ضعیف و تقریبا “هیچ ” بوده :« واگذاری بستر هراز به طول هشت کیلومتر به شهرداری تنها اقدام ما در این خصوص بود که مدتی پیش این امر صورت گرفت، همین!»
می گوید برای لایروبی باید از منابع آب استان مجوز می گرفتیم و مراحل کار بسیار سخت بود:« سال گذشته نماینده اب را به شورا آوردیم تا توانستیم 5 سانت لایروبی کنیم، نماینده آب معتقد بود که شهرداری شن و ماسه را می گیرد و احتمال وقوع سیل زیاد است!»
«بدون اجازه منابع اب هیچ کاری نمی توانیم بکنیم» با تاکید چند باره این موضوع نزد صفری معاونت منابع اب رفتیم تا موضوع را بیشتر پیگیری کنیم
چنگیز افشار، مدیر امور رودخانه و سواحل آب منطقه ای استان مازندران با بیان اینکه طبق ماده 55 قانون شهرداری ها تنظیف مجاری آب در محدوده شهری بر عهده شهرداری و با نظارت منابع اب می باشد گفت: چنانچه شهرداری لازم بداند که در بازه ای از مجاری آب نیاز به تنظیف دارد درخواست خود را ارائه و در سریع ترین زمان مجوزات لازم داده خواهد شد
وی گفت: چنانچه موضوع برداشت مصالح باشد نیاز به بررسی و همینطور موافقت دستگاه هایی مانند آب منطقه ای، صنعت و معدن می باشد و تمامی امور باید زیر نظر کارشناسان مربوطه باشد
در انتها، امیدواریم هر امری در خصوص وضعیت رودخانه وسط شهر مورد نظر شهرداری محترم و شوراییان است هرچه زودتر عملی شود تا دیگر شاهد وضعیت اسفناک این رودخانه و مشکلات مردم نباشیم

اشتراک گذاری این مطلب در :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در ادامه , بخوانید ....

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری این مطلب در :

گفتگوی اختصاصی صبح آمل با خانم مهندس سمانه هندویی معاونت مالی و اداری شرکت های گروه هندویی و عضو هیئت امنای شهرک شهدای تشبندان محمودآباد: واقعیت این است که در دنیای امروز ‌ صدای مردان چنان بلند شده است که گاهی، شاید برای ایجاد تعادل، باید از مردها خواست تا کمی سکوت کنند تا صدای زنان موفق دنیا بهتر شنیده شود