Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

گزارش اختصاصی صبح آمل از کودکان موسسه خیریه پویندگان دانش روز (همبستگی پدر): اینجا کسی روی سر ما داد نمی کشد

نمی خواهم خبرنگاری باشم که متن هایش درد کودکی باشد که در پس کوچه تنهایی دلش، غصه هایش رفیقش بودند و خودش هنوز سر چهار راه قرمز زندگی به دستان مردم خیره است. بچه هایی که از دردی بزرگ رنج می برند و غم و غصه ها را در خودشون می ریزند.
دختران کوچکی که شب خواب عروسک می‌بینند و فردا چشمان عروسک شان را می گیرند چون نمی خواهند مثل خودشان ببیند و حسرت بکشد. چشمان روشن و گردش پی چیزی می گردد.
دور و برم را نگاه می کنم و از او می پرسم چیزی می خواهی؟ عروسک، دفتر نقاشی، مداد رنگی فهمیدم حتی اینها را هم نمی خواهد اما ته چشمش اشک نشسته و بغض سنگینش را قورت می دهد و در چشمانم خیره می شود راستش توان اینهمه پرسش و طاقت بار به این سنگینی را ندارم. سرم را پاییم می اندازم حالا در چشمان من هم نم نم اشک جمع می شود بغضم می شکند خجالت می کشم نگاهش کنم، دستش را دور گردنم حلقه می کند و روی زانویم می نشیند چیزی را می خواهد که می دانم حالا حالاها نمی توانم به او بدهم. این قسمتی از دردنامه کودکانی است که در مرکزی به نام خانه پدر با حمایت حامیان گمنام و مدیران دلسوز همچون پدر و مادر به امیدی فردایی بهتر دور هم جمع می شوند که توجه شما خوانندگان فهیم و همیشگی صبح آمل را به مطالعه آن جلب می نماییم:
همینکه وارد خانه پدر شدم چشمم به ویدا افتاد که به سمتم می آمد. چند سالته؟ شش سالم هست، خواهر برادری ندارم ولی فامیل هایم (علی اصغر و منان)هم جزو خانواده ام هستند دوست داشتم اسمم را پریا یا عاطفه می گذاشتند. دلم می خواد خدا یک خواهر کوچولوی خوشکل به من بدهد که با او بازی کنم.
خاله بازی
بازی کردن رو خیلی دوست دارم به خاطر همین فاطمه که از ما بزرگتر هست مادر می شود و غذا درست می کند و خاله بازی می کنیم.
قد دنیا بابا و مامانم را دوست دارم
یک نگاهی پر از شیطنت می کند و می گوید بابا و مامانم را اگر می گویی به اندازه همه دنیا دوست دارم ودلم می خواهد همیشه کنارم باشند.
دندانپزشک
دوست دارم آینده دندانپزشک شوم و آنهایی که پول ندارند را هم درمان کنم.
بهترین غذایی که خیلی دوست دارم ماکارانی شکل دار«می خندد و می گوید پیچ پیچی؛ فلافل و ساندویچ»
شبها ساعت 9 شب می خوابم و مادرم صبح زود بیدارم می کند و بعد اینکه صورتم را شستم سرویس میاد دنبالمو به همراه دوستانم میام مدرسه و صبحانه را به ما میدن و بعدش شعر یاد می گیریم و ناهار و ساعت 3 به خانه مان می رویم. سعی می کنم تو مدرسه از مداد رنگی و کتاب دفترم خوب مواظبت کنم و جایی نگذارم که بچه های کوچکتر آن را بردارند و خراب کنند.
کیان یکی از بچه های خواستنی و دوست داشتنی است که پشت سرم ایستاده سر صحبت را که باز می کند عاشقش می شی. خاله الان داره صدام ضبط می شه؟ یک چشمش به عمو سجاد هست و با چشم دیگرش من را برانداز می کند و می گوید؛ کیان هستم شش ساله اینحا همه چی به ما یاد می دهند چون پیش دبستانی هست. بعدش با مداد رنگی مان نقاشی رنگ می کنیم و شعر می خوانیم معلم های مان را خیلی دوست دارم.
شیر تا بخوای مفیده
مانند برف سفیده
کامل تر از این غذا
هیچکی تا حالا ندیده
شیر ما را خوشحال می کنه
قوی و پرکار می کنه
اگه هر روز بنوشیم
هیچوقت مریض نمیشیم.
بهترین دوستم پارساست و الان تو کلاس اول ابتدایی درس می خواند. وقتی خانه می روم فقط می خوابم.
می خواهم پلیس شوم
بعد از دانشگاه و تمام شدن درسم دوست دارم پلیس جنایی شوم و یک سگ داشته باشم و اسمش را رکس بگذارم و آدم های بد که دزدی می کنند و نمی گذارند کسی راحت بخوابد را دستگیر و دست شان را دستبند بزم. آخه فیلمش را توی تلویزیون دیدم ولی الان تلویزیون خانه مان نشان نمی دهد.
باران
وقتی ازش پرسیدم چند تا خواهر برادین گفت یه خواهر به نام باران دارم که چند ماه بعد میاد، تعجب کردم و پرسیدم چطوری که با آب و تاب گفت خاله مامانم بارداره و چند وقت بعد دارد یک خواهرکوچولوی خوشکل به دنیا می آورد که دلم می خواهد اسمش را باران بگذارم. بین غذاها هم سیب زمینی سرخ شده و میوه ها مثل شلیل را خیلی دوست دارم.
ابوالفضل : محرم را دوست دارم
وقتی ازش پرسیدم میدونی محرم یعنی چه با زبون کودکانه اش گفت مگر تو نمیدانی امام حسین را محرم شهید کردند من فیلمش را تو تلویزیون دیدم که وقتی دست راستش تیرخورد مشک را با دست دیگرش گرفت.
از کیان پرسیدم دوست داری بزرگ شدی به خاله ها کمک کنی؟ گفت؛ خاله های مهد کودکم را خیلی دوست دارم و دلم نمی خواهد هیچ وقت از ما ناراحت شوند. وقتی بزرگ شدم خاله فاطی عصا به دست می گیرد و یواش یواش راه می رود آنوقت است که من زیر بغلش را می گیرم و آرام آرام راه می رویم.
گوشه ای از اتاق مشغول نقاشیه موهای طلایی و چشای عسلی داره و سرش تو دفتر نقاشیش هست. عکس سه تا خانم و یه آقا رو کشیده ازش پرسیدم اسمت چیه اینا کی هستن؟ نگام کرد و مثل آدم بزرگا پرسید مگه تو مجری هستی؟ گفتم آره بعد چشمکی زد و با لبخند ملیحی گفت؛ تمنا هستم، اینا هم بابا و مامان، خاله و عزیزم هستند. معلم هام را خیلی دوست دارم چون اینجا روی سر ما داد نمی کشند و شعر یادمون میدن دوستان خوبی دارم که باهام بازی می کنند اسمشون هم ویدا، نازنین، فاطمه، عسل، ملیسا و نازنین کوچولو هست.
تمنا گفت زندایی من عروس می سازه و وقتی عکسها رو نگاه می کنم خوشم میاد بخاطر همین دوست دارم بزرگ شدم ارایشگر خوبی بشم و یه آرایشگاه شیک داشته باشم.
اینجا یه عمو سجاد داریم که خیلی مهربونه، هر روز به ما سر می زنه برامون خوراکی های خوشمزه می یاره و با ما بازی می کنه. ما رو به اردوی شاهزید برد و کلی خوش گذشت.
فاطمه زهرا کلاس چهارم ابتدایی درس می خونه و یه داداش بزرگتر از خودش داره. دو سالش بود که به اینجا آوردن. او می گوید هر روز صبح آماده بودم که خاله زری با ماشین بیاد دنبالم. بعدش همراه بچه های دیگه در مهد به ما صبحانه می دادند. از وقتی که کوچیک بودم خاله ها از من مراقبت کردند و شعر و قرآن یادم دادند و نگذاشتند ناراحت بشم. دوست دارم بزرگ شدم دکتر جراح بشم و مریضا رو درمان کنم. دلم می خواد وقتی خاله فاطی، خاله زری و مارال جون پیر شدند بیان پیش خودم و مراقبشون باشم و هر جا دوست داشتن ببرمشون. از دوستانش که با هم اینجا بودند می پرسم و او جواب می دهد بهترین دوستام مهلا و نازیلا بودن که هر دو تاشون رفتن کلاس اول. چون سنم از همه بیشتره به بچه های کوچکتر کمک می کنم و براشون کتاب داستان می خونم و موقع ناهار دستاشونو می شورم و در خونه هم بعد غذا خوردن سفره رو جمع می کنم و برای مامانم ظرفا رو می شورم.
به سراغ نازنین می روم که مشغول شعر خوندنه از سن و مقطع درسی اش جویا شدم می گوید شش سالمه وضع پولی بابام خوب نیست از 2 سالگی اینجا پیش خاله های مهربان بودم و آنها با خوشرویی هم درس یادم دادند و هم حمایتم کردند.
کودک مهد کودکم
لباس رنگارنگ دارم
نقاشی قشنگ دارم
توی حیاط تاب می خورم
با لیوانم آب می خورم
با سرسره سر می خورم
مربیامو دوست دارم
گلی براشون میارم
حرفاشو خوب گوش می کنم
فراموشش نمی کنم
یه داداش دارم اسمش علی هست که خیلی دوسش دارم و دلم می خواد وقتی بزرگ شدم دکتر قلب بشم و مریضایی که پول ندارند رو خوب کنم.
می ترسم بهانه گیر شود ….!
مدیر عامل موسسه خیریه پویندگان دانش روز ( پدر) گفت: معضل کودکان بی‌سرپرست یا بدسرپرست واقعیت تلخ بسیاری از جوامع یا کشورهاست که ریشه‌های آن به نهاد خانواده و جامعه بازمی‌گردد. کودکانی که والدین خود را بر اثر حوادثی همچون تصادفات رانندگی یا مرگ از دست داده‌اند یا دارای والدینی هستند که رفتار مناسبی با فرزندان خود ندارند.
فاطمه خاتمی پور اظهار داشت: قدم گذاشتن در کار خیر و ایجاد موسسات خیریه از نیازهای امروزی جامعه است و باید این حرکت های با ارزش تقویت شود لذا انجام کار خیر باید با خلوص نیت همراه باشد.
وی افزود: بر این اساس سال 1387 با مجوز شبانه روزی از رییس کل بهزیستی وقت با آمادگی کامل برای پذیرش از کودکان بی سرپرست و امکانات کامل، موسسه خیریه پویندگان دانش روز (همبستگی پدر) شروع به فعالیت نمود.
مدیر عامل موسسه خیریه پویندگان دانش روز (همبستگی پدر) خاطرنشان کرد: کنترل و هدایت آسیب های اجتماعی و رفتاری، کمک به بازگشت کودکان زیر پوشش به فعالیت های عادی اجتماعی و ارائه آموزش های لازم برای کودکان تحت پوشش از اهداف این مرکز است.
خاتمی پور به پیدایش مرکز فوق اشاره کرد و گفت: چگونگی پیدایش این مرکز بر می گردد به دیدار دکتر نوریان و دکتر حیدرزاده به عنوان هیئت مدیره وقت دانشگاه شمال از کودکان کار در خیابان تا مرکزی اینچنینی تحت حمایت خانه مقدس دانشگاه شمال دایر کنند در حالی که هفت ماه از اجاره مکان می گذشت و خبری از تحویل کودک از سوی بهزیستی نبود، هیئت موسس تصمیم گرفتند تا از کودکان تک سرپرست و بی بضاعت به صورت مهد کودکی نگهداری نموده تا روزی که موضوع فعالیت شبانه روزی به مرحله اجرا در آید.وی با اعلام اینکه 16 کودک از سوی کمیته امداد معرفی و تحویل گردید؛ خاطرنشان کرد: از سالهای بعد این مرکز توسط خانواده های همین بچه ها به افراد دیگر معرفی و پذیرش می گردید البته گاهی هم مراجعین از سوی خانه زنان خیر اندیش، اداره بهزیستی و حتی فرمانداری شهر معرفی و از سوی موسسه پذیرش می شدند.
مدیر عامل موسسه خیریه پویندگان دانش روز (پدر) بیان داشت: در مرکز نگهداری کودکان افرادی به عنوان مدیر، مربی، مددکار و نیروهای خدماتی مشغول به کار هستند.
خاتمی پور اظهار داشت: در این موسسه، کودکان زیر هفت سال (۲-۶) نگهداری و حمایت می شوند کودکان گروه سنی دو تا زیر هفت سال نگهداری از خدمات آموزشی، تحصیلی و مشاوره ای برخوردار می‌شوند.وی تصریح کرد: باید به سمت کاهش آسیب‌ها در جامعه حرکت کرد و از مسئولان نیز در این راستا کمک گرفت که اگر خانواده‌ای قادر به تأمین هزینه‌های تحصیل کودک خود نیست، شناسایی و شرایط تحصیل و آموزش را برای آنها فراهم کرد.مدیر عامل موسسه خیریه پویندگان دانش روز (پدر) با اشاره به اهمیت نگهداری و تربیت این کودکان افزود: همیاران مهربان و خیّر بازوان مشارکت و کمک عزیزان خیّراز این کودکان و مراکز نگهداری میتواند بیشتر گردد.
خاتمی پور گفت: چند ماه پس از اعلام تعطیلی موسسه ( که عملا دو هفته نیز تعطیل شده بود ) خانواده ها با مراجعه و ابراز دشواریهای بسیار زیاد حاصل تعطیلی مجموعه، ناچار شدیم بدون حامی مالی تنها با تلاش فراوان و شبانه روزی پرسنل و خدمت گذاران در این مدت غذای بچه ها و اجاره ماهیانه را از زندگی خود تامین کنیم و در این مدت همکاران بدون دریافت دستمزدی فقط برای رضای خدا کار کردند.
وی بیان داشت: با توجه به نداشتن مکان ثابت جهت اقامت دائمی و بالا بودن کرایه منزل مسکونی در مشکل به سر می برد که مرتفع کردن این مشکل کمک مسئولین دلسوز و مردم خیر شهر را می طلبد.
مدیر عامل موسسه خیریه پویندگان دانش روز (پدر) سعی کرده ایم مراکز نگهداری کودکان به صورت شبه خانواده اداره شود تا کودکان در این مراکز در محیط‎هایی پرورش یابند که مشابه محیط خانواده باشد وانجام این کار با این هدف انجام می‎شود تا کودکان هنگام ترخیص وبه هنگام ورود به جامعه با مشکلات کمتری مواجه شوند و آینده شغلی و زندگی آنها تامین شود.
خاتمی پور خاطرنشان کرد: هزینه های جاری این کودکان است ودر این راستا نیازمند حمایت تمامی شهروندان هستیم چرا که این خیریه متعلق به تمامی شهروندان استان بوده
وی افزود: این موسسه با مشارکت های مردمی و همت گروه همبستگی و هیئت مدیره تامین هزینه می شود و هر روز سه وعده غذایی ( صبحانه – میان وعده -ناهار گرم و تازه ) به کودکان داده می شود وگاهی نیز عصرانه تا به همراه خود ببرند و در خانه نوش جان کنند. همچنین سالانه دو الی سه مرتبه برایشان لباس و کفش در خور فصل تهیه و هرماه معمولا برای بچه ها تولد گرفته و سعی می کنیم کیک تولد و کادوهای شان بر اساس چیزی باشد که دوست دارند.
خاتمی پور در خصوص وسیله ایاب و ذهاب کودکان موسسه گفت: وضعیت رفت و آمد این کودکان نیز به عهده موسسه می باشد یعنی بچه ها با وسیله نقلیه ای که مورد تایید هیئت مدیره می باشد به صورت رایگان جابجا می گردند.
مدیر عامل موسسه خیریه پویندگان دانش روز (همبستگی پدر) با اشاره به اهمیت این مراکز و توجه بیشتر مسولان به این مراکز افزود: خیرین بازوان مشارکت و کمک خیرین و مردم در حمایت از این کودکان و مراکز نگهداری باید بیشتر شود.لازم به ذکر است مردم نوع دوست می توانند برای ارائه کمک های خود به نشانی موسسه خیریه پویندگان دانش روز (پدر) واقع در خ طالب آملی دریای ۲۷ بعد از چهار راه پلاک ۳۰ مراجعه و یا با شماره شماره های ثابت:44293004 – 44292970 -همراه:09113278244 -09113149473 تماس گیرند.

اشتراک گذاری این مطلب در :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در ادامه , بخوانید ....

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری این مطلب در :

گفتگوی اختصاصی صبح آمل با خانم مهندس سمانه هندویی معاونت مالی و اداری شرکت های گروه هندویی و عضو هیئت امنای شهرک شهدای تشبندان محمودآباد: واقعیت این است که در دنیای امروز ‌ صدای مردان چنان بلند شده است که گاهی، شاید برای ایجاد تعادل، باید از مردها خواست تا کمی سکوت کنند تا صدای زنان موفق دنیا بهتر شنیده شود