Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

گزارش اختصاصی صبح آمل از انعکاس خبری لطافت مادرانه در خانه امید و آرزوی مهدی محمودآباد: راست می گویند دنیا کوچک است!!!

یک عمر توشه بر می داریم تا شاید بهشت نصیب مان گردد، بارها و بارها با خودمان فکر می کنیم کاش می توانستیم دلی را شاد کنیم و دنبال راهش می گردیم غافل از اینکه در دو قدمی ما هستند کسانی که دلی آسمانی دارند و بی تفاوت به نامهربانی های دیگرانی که غافل از دل بی دردشان هستند، زندگی می کنند. کودکانی که چشم به راه حضور دستهای مهربانند تا گره از مشکلات شان بگشایند. اما اینجا بهشت است و بیهوده از فرشتگانی گفتیم که نگهبان فرشته های دیگر هستند.
کافی است یکبار فقط یکبار به قصد بازدید به یکی از مراکز شبانه روزی کودکان بی سرپرست برویم آن موقع شاید به فکر نعمت هایی بیفتیم که خیلی وقتها حتی به چشم مان نمی آید و اینجاست که یک حس عجیب آزارمان می دهد و آن اینکه چرا تا به حال رنج این بچه ها درگیرمان نکرد، بعد غیرتی می شویم و کلی عهد و پیمان می بندیم که از این به بعد….. و بعد معلوم نیست تا چند روز یا نهایتا چند ماه دیگر به تعهدات عمل نشده مان در قبال این بچه ها فکر کنیم. کم پیدا می شوند کسانی که کنار روزمرگی های شان گاهی به درد این بچه ها فکر کنند یا بخواهند برایشان کاری در شان شخصیت شان انجام دهند.
اما من برای تو می نویسم تویی که هر بار می بینمت غم تلخی در وجودم تازه می گردد، تویی که حاصل بی رحمی روزگاری، تویی که نه سیاست بلدی نه دروغ پردازی، تویی که در آمار مسئولین بی درد وجود نداری.
دیرگاهیست که تمام دلم را گرفته ای، مجالی نبود برای گفتن، ذهن آشفته بود و هست. برای تو می نویسم که اشک هایت را پاسخی باشد که ناله های شبانه ات را التیامی باشد، کودکی هایت بدون هر گناهی زیر چادرهای مادری مهربان و سایه بلند پدری زحمتکش طی شد.
آری روزی که رفته بودم برای تهیه گزارش از بچه های خانه مهدی هر کدام با نگاه های کنجکاوشان حرفها برای گفتن داشتند یکی می گفت لابد این خانم خبرنگار هم فقط خواسته عکسی بگیرد و خودی نشان بدهد و برود، میثم می گفت؛ حرف زدن ما فایده ای هم دارد اما مهرداد گفت، خاله عکس مرا هم با مامان و بابا چاپ می کنی؟ می خواهم بچه های همسن و سالم ببینند که ما چه خانواده خوشبختی هستیم و با کمک هم مشکلات را حل می کنیم. این حرفها انگار یه تلنگر برای من بود که بیشتر و بهتر به مسائل بپردازم. اما امروز که پس از چاپ گزارش سراسر شور و شوق و اشک روزنامه را به آنها نشان دادم اشک ها و لبخندها در هم آمیخته شد. باور نمی کردند مدام به هم نشان می دادند. مهردادزیرکانه صفحه وسط روزنامه را به دست گرفت و به گوشه ای رفت و خیره به نوشته های آن گفت: خدایا ممنونتم که پیش بابا و مامانم هستم و سرپناهی دارم و همه چیزم به راه هست کاری کن که هیچ وقت از پیش شان نروم.
اینها گوشه ای از درد دل بچه هایی بود که هر لحظه به تعدادشان اضافه می شد وقتی شنیدند که همان خانم خبرنگار از شهرستان آمل آمد خودشان را از طبقه دوم به سالن غذاخوری رساندند و با اشتیاق فراوان هر کدام یک روزنامه از من گرفتند و با زبان بچه گانه تشکر کردند.کاش مردم و مسئولین به اینجا می آمدند تا ببینند بابا و مامان چه تلاشی برای آسایش ما می کنند این را روح ا… گفت وقتی صبح آمل را به دستش دادم با خنده از ته دل نگاهی به مادر انداخت و گفت؛ این منم مامان ببین چقدر خوشکل افتادم. هنوز حرفش تمام نشده بودکه یکی دیگر گفت بگذار من برایتان بخوانم همه ساکت شدند خم شد و روی زمین نشست، دستش را زیر چانه اش قرار داد پرسید خاله راست میگویند دنیا کوچک است؟ گفتم چرا پرسیدی چشمانش را به سمت من کرد و متعجب گفت؛ دلم می خواهد روزها بیایند و بروند و ما بزرگ شویم و برای پدر و مادر مان ماشین بخریم و اگر خدای ناکرده مریض شدند آنها را به دکتر ببریم و مداوای شان کنیم.
روح ا… دوباره وسط حرفها پرید و بدون اینکه به کسی اجازه حرف زدن بدهد با شیرین زبانی گفت؛ من بعد از ازدواجم اگر خانمم هم دوست نداشته باشه پدر و مادرم را رها نمی کنم و همیشه با آنها می مانم.
اما در این میان باورش سخت بود ولی خبر حقیقت داشت هر چند این حرکت بزرگ از سوی مرد مجلس و خانه ملت دور از انتظار نبود و آن حضور نماینده مردم آمل و لاریجان در مجلس شورای اسلامی در خانه مهدی شهرستان محمودآباد بود که پس از چاپ گزارش لطافت مادرانه در خانه امید و آرزوی مهدی اتفاق افتاد که با توجه به مشغله فراوان کاری حجت را بر دیگر مسئولان ذیربط خصوصا مسولین محمودآبادی تمام کرد و تریبون آزاد صداهای در گلو مانده بچه هایی شد که چشم امیدشان فقط به پدر و مادری بود که از همه چیزشان گذشتند تا آنها زندگی آرام و بی دغدغه ای را داشته باشند و به خاطر داشتن این نعمت بزرگ شکرانه نیز به جای آوردند بچه هایی که تمنایی جز حضور و کمک مسئولین دست اندرکار و خیرین نیک اندیش ندارند. داستان به اینجا ختم نشد و در گفتگوهای تلفنی که با خانم بهرامی مادر مهربان بچه های مرکز داشتیم دریافتیم عزیزان دیگری چون آقای حسینیان از بازار پوشاک رنگارنگ به همراه همسر محترمش و تعدادی از آملی های مهربان و نوعدوست به دیدار فرشتگان زمینی شتافتند و گوی سبقت را از دیگر دوستان شان ربودند که جای مباهات و شادمانی دارد.
دکتر سیده شکوفه موسوی فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان و از خیرین به نام آملی، نیز در این خصوص گفت؛  مشق شب والدین
بیل گیتس ” نیستم، اما بخشندگی می دانم !
خبر، بسیار جالب است ؛ ” بیل گیتس ” ثروت ۷۰ میلیارد پوندی خود را صرف خیریه می کند و برای فرزندانش به ارث نمی گذارد .
از او در مورد نظر فرزندانش در باره این تصمیم سوال می شود و پاسخ چنین است: آنان با فعالیت های خیریه آشنا هستند و در ضمن تحصیلات خوبی دارند و می توانند زندگی خود را اداره کنند .
همه جهان او را می شناسند، به عنوان نابغه جهان جدید، از موفق ترین و ثروتمندترین افراد دنیا و نیز از بزرگ ترین خیرین عالم، اما با خواندن این خبر، به این فکر می افتم او و همسرش چگونه والدینی بودند و چطور توانستند فرزندانی با این معیارها تربیت کنند؟ بی شک والدینی موفق بوده اند .
خانواده های دیگری نیز می شناسم که به اندازه ” بیل گیتس و ملیندا گیتس ” سرشناس و ثروتمند نیستند، اما به همان بخشندگی و شاید بخشنده ترند .
این خانواده که در شهر شمالی ” محمودآباد ” ساکن هستند، پس از فوت پسر هفت ساله شان ” مهدی ” در تصادف در سال ۱۳۸۸، خانه خود را تبدیل به موسسه خیریه کرده اند و الان ۱۲ پسر ۸ تا ۱۴ سال را در خانه خود سرپرستی می کنند .
و سه فرزند آنان نیز برادران و خواهر بزرگ تر این کودکان هستند .
به درس، رفتار و ورزش این کودکان رسیدگی می کنند و پسرانی با محبت و قدرشناس و ورزشکار دارند که در شنیدن حرف مادر و پدر و خاله ها، از هم سبقت می گیرند و نیز در بوسیدن مکرر روی مادر و همه به کرات می گویند؛ عاشق مامان هستیم …..
فرزند آخر خانواده که دختر است، امسال پیش دانشگاهی است و کنکور دارد، اما خبری از تنش ها و نگرانی های معمول این شرایط، در او و خانواده نیست، زیرا همه بلدند، در کنار موضوعاتی مهم تر، به وظایف روزمره برسند .
قدرشناسی، مسئولیت پذیری، هم حسی با دیگران، کمک به دیگری …..حلقه های مفقوده ای ‌که اغلب والدین در مورد تربیت فرزندان خود، از آن گله دارند، این جا محسوس است، از هر کدام از این پسران می پرسم راجع به بقیه برادران  بگویید، اولین حرف شان راجع به کمک است و هم حسی …..
و به یاد داشته باشیم که هر کدام از این  پسران، تا به حال چه صدماتی خورده و چه فشارهایی تجربه کرده اند .
مادر، در مورد توصیف هر پسر، تعدادی از خصوصیات خوب را می گوید و با هر جمله اش ستاره ای در چشمان آنان سوسو می زند
این خانواده، سفره کوچک شان را به قدر قلب بزرگ شان وسعت بخشیده اند و اکنون بر سر آن، بزرگ ترین ” مشق زندگی ” را می آموزند و می آموزانند؛ مهربانی و همدلی  ……
خانه مهدی واقع در محموداباد، خیابان امام، نسیم 19 پلاک 25
شماره تماس: 01144742690

اشتراک گذاری این مطلب در :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در ادامه , بخوانید ....

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری این مطلب در :

گفتگوی اختصاصی صبح آمل با خانم مهندس سمانه هندویی معاونت مالی و اداری شرکت های گروه هندویی و عضو هیئت امنای شهرک شهدای تشبندان محمودآباد: واقعیت این است که در دنیای امروز ‌ صدای مردان چنان بلند شده است که گاهی، شاید برای ایجاد تعادل، باید از مردها خواست تا کمی سکوت کنند تا صدای زنان موفق دنیا بهتر شنیده شود