Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

گزارش اختصاصی صبح آمل از سفر رکاب زنان حرم تا حرم تیم دوچرخه سواری ثامن الائمه آمل به کربلای معلی دکتر یوسفیان با حضورش در جمع ما، ثابت کرد نماینده مردمی است

گزارش اختصاصی صبح آمل از سفر رکاب زنان حرم تا حرم تیم دوچرخه سواری ثامن الائمه آمل به کربلای معلی

دکتر یوسفیان با حضورش در جمع ما، ثابت کرد نماینده مردمی است

H023-1یه گوشه صدایی حزن انگیز حواسم را به طرف خودش جلب کرد، دور و برم را نگاه کردم درست بود خواب نبودم من بیدار بودم دوچرخه سوارانی بودند که رکاب می زدند و می خواندند:

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا   بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده         تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا

سخته بگویم چه حسی داشتم آخر هر کسی رفته می داند. قابل بیان نیست اما آنچه مهم است این بود که دارند به کربلا می روند. توی راه فقط مات و مبهوت بودم. بغض داشت خفه ام می کرد، باورم نمی شد مسافر کربلا باشم همش می ترسیدم نکند نرسم و بین راه بمیرم، نکند نتوانم از مرز رد بشوم و گذرنامه ام اشکال داشته باشد ولی وقتی نیت سفر بکنی بی خیال همه چیز می شوی، وقتی دلت می شکند می فهمی که کربلایی شدی و تو بین الحرمینش همصدا با کبوترای حرم می گویی آقاجان سلام نوکر در به درم که سالهاست منتظرم تا نوبتم بشه و اسمم در بیاد. شنیده بودم دعوتنامه با بی بی زینبه، فقط کافی است خودت را سر جاده برسانی و وقتی رهگذران کنار پایت آرام می ایستند بگویی حرم و لحظه ای بعد دستی که به اخلاص روی سینه بالا می رود و می گوید السلام علیک یا اباعبدا…الحسین(ع).

نیت کردیم از آمل تا مهران را رکاب بزنیم و اگر شرایط مرز اجازه دهد دوچرخه را بار ماشین کنیم و تا نجف برویم و از نجف تا کربلا را با دوچرخه رکاب بزنیم.

سه شنبه سوم آذرماه از گلزار شهدای آمل حرکت کردیم، شب اول را در مدرسه شبانه روزی «وانا» استراحت کردیم و صبح چهارشنبه به اتفاق بچه ها حرکت و تا عوارضی قم، تهران رکاب زدیم و از آنجا به بارگاه حضرت معصومه(س) و سپس مسجد مقدس جمکران رفتیم.

دکتر یوسفیان ما را در مسیر بدرقه کرد

مطابق برنامه تدوینی، قبل از حرکت خدمت بعضی از مسئولان از جمله اعضای شورای اسلامی شهر، دفتر نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی، هلال احمر رسیدیم و از آنها مدد خواستیم که با هماهنگی بین راهی، اسکان و محل استراحت بچه ها مهیا شود که یک دستگاه آمبولانس هلال احمر از مسیر کهرود، پلور و گزنک تا آنطرف تونل امامزاده هاشم ما را اسکورت کرد. در مسیر یکی از دوستان خبر داد نماینده پرتلاش شهرمان آمل، جویای احوال شماست و می خواهد قبل از رفتن بچه ها را ببیند. به محض تماس با ایشان آدرس را خواستند که گفتیم در حال عبور از تونل امامزاده هاشم هستیم که نرسیده به بومهن لطف کردند و با تمام مشغله کاری، خودشان را به ما رساندند و این حضورشان قوت قلبی برای بچه ها بود که نماینده شهرشان به عشق امام حسین(ع) و زیارت بچه ها رنج سفر را به خود پذیرفت که تا اینجا بیاید و با تمانینه و آرامش خاطر سفری ایمن و دور از هر گونه اتفاقی را برای ما آرزو کردند.

روز سوم از عوارضی قم، تهران به طرف بارگاه حضرت معصومه(س) و مسجد مقدس جمکران رفتیم، اینجا بود که تصمیم گرفتیم چه کاری انجام بدهیم چون حدس می زدیم اگر به مهران برویم اجازه بردن دوچرخه را به ما نمی دهند.

پیام دکتر یوسفیان

انقلاب اسلامی ما برگرفته از نهضت حسینی است و شهدای ما با تاسی از سرور و سالار شهیدان، پای در میدان خطر گذاشتند و نگذاشتند حتی یک وجب از خاک پاک میهن اسلامی به دست بیگانگان بیفتد و امروز پس از 1400 سال زائرین حرم ابی عبدا… با شرکت در پیاده روی اربعین حمایت خود از ارزش های اسلامی و انسانی و انزجارشان را از حضور متجاوزان در پهنه بلاد اسلامی اعلام کردند و من هم بنا به وظیفه انسانی خود آمدم تا بگویم مردم شهرم برایم مهم و باارزشند و باید نسبت به آنها احساس مسئولیت کنیم و بدانند من در کنارشان هستم.

مسیر همه زیبایی بود

مجتبی قربانزاده مسئول تیم دوچرخه سواری ثامن الائمه آمل گفت، اگر با عشق حرکت کنند سختی همه شیرینی است و در راه رسیدن به وصال دوست همه آنچه که در راه ببینی نور و صفاست. بنابراین ما هم دوچرخه ها را در قم منزل یکی از دوستان گذاشتیم و به طرف مهران حرکت کردیم.

چهار صبح شنبه هفتم آذرماه به مهران رسیدیم و از آنجا به همراه سیل جمعیت حسینی، هفت صبح به وسیله ماشین عراقی به سمت نجف حرکت کردیم.

چهار بعداز ظهر به نجف رسیدیم، از نجف هم مستقیم به طرف کوفه رفتیم. بیشتر پیاده روی از سوی ایرانی ها و بعضی از کشورهای مجاور انجام می شد. از مرز نجف تا کربلا حدود 400 کیلومتر راه است که خود عراقی ها به ندرت این مسیر را می روند. به محض ورود به نجف به سمت کوفه حرکت کردیم و به زیارت قبر میثم تمار، خانه امیرالمومنین، مسجد کوفه، قبر هانی و مسلم بن عقیل رفتیم.

صبح یکشنبه هشتم اذرماه از کوفه به سمت نجف که حدود 13 کیلومتر بود حرکت و ساعت 10 صبح در بارگاه مولا علی(ع) نماز خواندیم و از آنجا پیاده روی به سمت کربلای معلی شروع شد..

سفر با شور و شعور حسینی بود

میثم قربانی از روشندلان عزیز آملی یکی از دوچرخه سوارانی بود که به همراه همسرش راهی این سفر بزرگ و معنوی شد. وی گفت؛ روزی که حرف از سفر کربلا به میان آمده بود چیزی به عنوان صورت مساله وجود داشت و آنهم شرایط من و همسرم بود چون متاسفانه خانم دیگری در گروه ما نبود بنابراین کمی نا امید شدم ولی زاویه دیدم فراتر از اینها و مهم تر از همه هدفم بود که شعور حسینی را درک کرده باشم و با شور بروم و با شعور برگردم.

توکل بزرگترین عامل به جلو

همسرش سمانه لهاشی نسب می گوید، تنها چیزی که در سفر کارگشاست، توکل به خدا می باشد و با توجه به سختی های مسیر چون هدف عشق بود به چشم نمی آمد و کوچک شمرده می شد. هدایت دوچرخه های دو نفره ما نسبت به دوچرخه های یک نفره خصوصا در سر بالایی ها سخت بود و حفظ تعادل آن غیر ممکن بود و وقتی خسته می شدم، همسرم می گفت امام حسین را صدا بزن و واقعا ذکر این نام انرژی مضاعفی به من می داد.

h023-2

سوغات حرم

بزرگترین سوغات معنویت و بالاتر از همه درک مصائب و سختی هایی بود که 1400 سال پیش بر خانم زینب کبری(س) و زنان و کودکان حرم در پیاده روی از کوفه تا شام و از شام تا کربلا وارد آمد و باید بگویم سختی های ما در مقابل آن همه تالمات روحی هیچ و به چشم نمی آید چرا که اگر پای ما تاول می زد کسانی مرحم روی آن می گذاشتند، اگر تشنه یا گرسنه می شدیم بودند کسانی که بی منت و از جان و دل آب به تشنه کامان می دادند.

معلولیت محدودیت نیست

معلول نیز می تواند با معلولیت شدیدش حتی نابینایی از ناحیه دو چشم زائر کربلا شود چرا که میثم با چشم دل توانست طی طریق و ارزش و اعتقاد را با هم گره بزند.

اگر توفیق حاصل شود، دوباره می رویم

یکی از رهاوردهای سفر، دیدن و لمس آنهمه زیبایی و به نوعی انتقال ارزش نهضت پایدار حسینی بود که خیلی ها تحت تاثیر قرار گرفته و منتظران صف انتظار راغب به حضور در پیاده روی اربعین در سال آینده شدند.

امیر حسین می گوید دل کندن سخت بود ولی

هفت سفر با دوچرخه به مشهدالرضا دو سفر به مرقد امام و یک سفر به کربلا کارنامه این حقیر می باشد. از 13 سالگی شروع به رکاب زدن کردم و از طریق برادر آقای قربانزاده معلم ادبیاتم شنیدم که ایشان با دوچرخه به مشهد می روند که من هم همراهشان شدم.

دل کندن از تعلقات، خاک مادری آنهم ایران از مهالات بود ولی وقتی هدف داشته باشی چیزی به عنوان سختی به چشم نمی آید.

اعتبار امروزم از امام حسین(ع) است

من کاملی به نیت زیارت اربابم حسین رفتم شاید مردم قبلا حسابی دیگر روی من باز می کردند ولی الان چون نام کربلایی روی من است از نظر اخلاقی تعهداتی نسبت به دیگران پیدا کردم و رفتن به کربلا و سر روضه باب الحوائج مقامی به من داده که تکرار نمی شود و اعتبار امروزم از پیاده روی اربعین است و حاضر نیستم تحت هیچ شرایطی از دست بدهم و همین یک برات برای من است که خدای ناکرده پایم کج نرود.

انگار با عصای موسی راه برای ما باز شد

لحظات اولیه ورود به کربلا انگار به آسمان رسیده بودم. تو آن جمعیت و شلوغی که فکرش را هم نمی کردیم بتوانیم از مرز رد شویم، انگار موسی با عصایش بر وسط مرز زده باشد و این راه فقط برای ما باز شد و به داخل خاک عراق رسیدیم.

جایی که دل شکست

محرم را با نام حسین می شناسیم و ادب هم حکم می کرد که اول بار به حرم ابی عبدا… برویم ولی در خیابان بین الحرمین دست های بریده حضرت ابوالفضل العباس(ع) تو را به سمت خود فرا می خواند. حکم مردانگی و از خودگذشتگی اش دل آدمی را می لرزاند و خود به خود به آن سمت می کشید.

خادمین حسینی با افتخار خدمت می کردند

سلحشور می گوید؛ خادمین حرمین چه در ایران و خارج از کشور تمام افتخارشان به این است که خادم امامزادگانند ولی مردم در موکب ها افتخارشان بر این بود که خادم زائر امام حسین(ع) هستند و در طول مسیر راه پای زوار را می شستند و امکانات را در اختیارشان قرار می دادند.

احساس عجیبی بود حس همدلی

حس همدلی بین زائرین و خدمتگذاران حسینی تماشایی بود. عربهایی که از زائرین، پذیرایی می کردند خودشان آدم های فقیری بودند ولی هر آنچه داشتند را از روی اخلاص و با التماس در اختیار ما قرار می دادند که حداقل خدمتی کرده باشند. انگار تمام سرمایه شان را داشتند در راه امام حسین خرج می کردند و در این راه نکته جالب و قابل تامل اینکه گوی سبقت را از یکدیگر می ربودند تا بیشتر ثواب ببرند. صحنه های جالبی در پیاده روی کربلا به نمایش گذاشته شده بود. کسانی که کفش های زائرین را با التماس واکس می زدند و خاک کف کفش را به سر و صورت و محاسن خود می زدند تا گرد و خاک تن خسته زوار، طوطیای چشمان شان شود که این نشان از اعتقادات شان داشت.

اگر چه در حادثه عظیم کربلا نبودیم ولی می شد واقعه روز عاشورا را در پیاده روی نجف به کربلا همراه با سوگواران و بیرق های عزای شان دید. در تمام مسیر کربلا حس می کردیم که کاروان کربلا و وجود مقدس ابی عبدا… همراه ماست و آن لحظات به یاد خانواده امام حسین(ع) می افتادیم که طی مسیر چقدر به آنها سخت گذشت و با سنگ و کلوخ و دشنام از آنها استقبال کردند.

با شهدا بیعت دوباره بستیم

نتاج روحانی معزز تیم ثامن الائمه از حرم تا حرم با افتخار می گوید، با رفتن به گلزار شهدای امامزاده ابراهیم(ع) توفیقی حاصل شد تا خدمت شهدایی برویم که راه را برای ما باز کردند و امنیت امروز و توفیقات اینچنینی حاصل جانبازی و ازخودگذشتگی آنهاست و در واقع ما نایب الزیاره شهدا بودیم.

پای دعوتنامه ام را آقا امضا کرد

رفتن به کربلا یک دعوتنامه می خواست که پایش حتما باید امضاء می شد و برای بنده روسیاهی چون من قطعا خودش نیز امضاء کرد و با توجه به همه موانع انتخاب شدم برای رفتن و این یک توفیق است که نصیب هر کسی نمی شود.

کربلا صحنه مظلومیت و حقانیت است. موج عشق در دریای فرات، جانبازی و عزیزی عباس به قامت برادر و علمداری در کربلا خصوصا در اربعین به همه ثابت می کند که هنوز بعد از 1400 سال آتش عشق شعله ور است و این راه عاشق ثبت نام می کند.

مسعود امیری مسئول تدارکات گروه دوچرخه سواران آملی، با بیان اینکه وظیفه اش ارائه خدمات به این گروه بود و سختی های این سفر همه زیبایی بود؛ گفت: در حالت عادی شاید یک مرد در خانه خودش سفره صبحانه را هم جمع نکند ولی عشق به امام حسین باعث می شد تا خودجوش و از صمیم قلب و با رضایت کامل به زوارش خدمت کنم. باید از کوچکترین موقعیت به وجود آمده در پیاده روی ها حتی آب دادن و چای درست کردن استفاده کرد.

محرم امسال با سالهای قبل خیلی فرق می کرد

شنیدن کی بود مانند دیدن. فرق محرم امسال این است که پای در مسیری گذاشتم که بوی شهدا را می داد. بوی کاروان خسته امام حسین را می داد، جایی که هنوز صدای ناله زینب با کودکان تشنه به گوش می رسید وقتی پای درد دل عراقی ها می نشستیم می گفتند اگر سالهای سال به اندازه تمام عمر عالم هستی ما به زوار حسین خدمت کنیم جبران یک دل شکسته و تالمات این خاندان نمی شود.

حامد طالبی می گفت 26 سال محرم بر سر و سینه می زدم و دور از گنبدش حسین حسین می گفتم ولی امسال یک دعوتنامه برایم آمد فکر نمی کردم بروم کربلا حتی نزدیکی های حرم توی آن پیاده روی با خودم می گفتم یعنی آقا مرا طلبید.

بین راه اصلا احساس خستگی نمی کردم خصوصا با بیرق دستم قوت قلبی گرفته بودم و واقعا حس علمداری به من دست داده بود.

چه حس قشنگی بالاتر از اینکه پسوندت کربلایی باشد و وقتی از این سفر با این اعتبار برگشتی پر باشی از هوای زیارت و پشت این کربلا حسین بود که تمام قد از شرف و مردانگی پاسداری می کرد و در این راه تمام وجودش را هم فدای اسلام کرد.

حس می کردم کربلا رفتن برای من زود است

داریوش عظیمی از استرس های راهش می گوید اینکه دوچرخه سواری را بلد نبودم و از طریق همخدمتی و دوستم رکاب زدن را یاد گرفتم و بعد آن با مدیر گروه آشنا شدم و سال 94 عازم مشهد مقدس شدم. همان حین در جریان سفر کربلا قرار گرفتم، آتشی به دلم افتاد که نگو خیلی با خودم کلنجار رفتم چون در جلسات توجیهی وقتی از سختی های راه حرف می زدند در یک لحظه پشیمان شدم و با خودم گفتم داریوش کربلا جای تو نیست بنابر این موضوع را کنسل کردم، بعد از دو شب خواب دیدم دارم می روم کربلا از خواب پریدم و اهمیتی به آن ندادم شب بعد دوباره داستان تکرار شد و یکی به من گفت تو مشهد رفتی چطور نمی خواهی به کربلا بروی فردا صبح به دوستم آقا حامد زنگ زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم و به لطف دوستان آقا ما را طلبید و ما هم کربلایی شدیم . پیامم برای دوستان این است آرزو می کنم که سفر اربعین حسینی با شور و شعورش نصیب شان شود.

 

اشتراک گذاری این مطلب در :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در ادامه بخوانید ....

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری این مطلب در :

گفتگوی اختصاصی صبح آمل با خانم مهندس سمانه هندویی معاونت مالی و اداری شرکت های گروه هندویی و عضو هیئت امنای شهرک شهدای تشبندان محمودآباد: واقعیت این است که در دنیای امروز ‌ صدای مردان چنان بلند شده است که گاهی، شاید برای ایجاد تعادل، باید از مردها خواست تا کمی سکوت کنند تا صدای زنان موفق دنیا بهتر شنیده شود