جای خالی مادر را هیچکس نمی تواند بعد از رفتنش پر کند
همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه، بزرگ شدیم تا اینکه ناگهان روزی ناباورانه از کنارمان رفتی و ما ماندیم و حسرت این روزهای سنگین و سخت، یکسال گذشت و این زمان کمی برای ما نبود تا بدانیم حسرت یعنی به جای مادر، دلخوش به قاب عکس مادرت باشی.
از دست دادن فرشته ای به اسم مادر، دردناک تر از آن است که در کلمه بگنجد. شرایط سختی است که ناگزیر باید پذیرفت، اما مگر می شود جای خالی بهترین فرد زندگی ات را ببینی و قبول کنی که دیگر نیست. چنانچه فوت مادر، داغی است که هر روز فرزند را مثل شمع آب می کند. یک سال هم که بگذرد، باز هم دلتنگ عطر مادر هستی و نه روزها تمام میشوند و نه نامها. نامهایی که قلبهایشان درون سینه، جای گرمشدن با شعله شور زندگی، یادگار می مانند و زمانی معنای حسرت را می فهمی که برای روز مادر، گل بر مزارش گذاشتی و اینجاست که هیچ آرزویی نداری، جز آنکه دوباره صدای مادرت را بشنوی. دلت می خواهد مادرت حرف بزند و تعریف کند و تو فقط نگاهش کنی و فقط خدا می داند که چقدر دلم برای بودنش تنگ شده است.
خواستم برایش از دوری و دلتنگی بنویسم، از این همه نبودنهایش، از بلاتکلیفیِ که روزهایم را فراگرفته، بنویسم که دلخورم، خستهام، خواستم گِله ای کرده باشم تا کمی دلم آرام بگیرد اما نشد، نشد که بنویسم در خفقان دلتنگی نفس کشیدن یعنی چه، اینکه بر روی ماه و مهتاب چهره اورا دیدن یعنی چه، نتوانستم بگویم تا بداند زمانی که یک نفر دلبسته میشود نمیتوانی او را به هوای خودش رها کنی.
چه متنی برای سالگردت بنویسم؟ باورم نمی شود که یک سال بی تو گذشته باشد. دلم را خوش کرده ام به خواب هایی که گهگاهی می توانم ببینمت و در فراقت دلم تا ابد گریه می خواهد. انگار کل دنیا با من غربیه اند. سنگ قبر سردت را هر هفته محکم در آغوش می گیرم. همه می گویند هر وقت دلت برای مادرت تنگ شد، فاتحه ای برایش بخوان. نمی دانند که من یک سال است تنها به همین فاتحه دل خوشم و حسرت نبودنش، با هیچ بودنی جایش پر نمی شود و مادر که نباشد، انگار هیچ کسی دردت را نمی فهمد و این قصه همچنان ادامه دارد و ما فقط در سالروز پرواز ناباورانه مادرعزیزمان، بر مزارش گرد هم میآییم و گذشته اش را مرور می کنیم؛
