Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

گفت و گوی صبح آمل با جعفر هدایت، قدیمی ترین راننده تاکسی در آمل: نیم قرن خاطره بازی با پیکان

شغلش خاطره بازی است و هر روز برگی به دفترچه خاطراتش اضافه می شود، چهره های مختلفی را در 50 سال راننده تاکسی بودن دید و از مبدا تا مقصد همدردشان شد تا شاید تصدی خاطر هم شود، گاهی سکوت، گاهی خنده، گاهی تبسم تلخ! وقتی راننده تاکسی می شوی باید پی همه چیز را به تنت بمالی، اینکه صبح تاشب برای کسب روزی حلال از اینور به آن بروی و در اخر مسافر سوار پیکانت نشود!
وقتی قرار بر این مصاحبه شد، زودتر از زمان مقرر آمد، گویی به اندازه همه سال های رفته حرف برای گفتن دارد، سوار پیکانش که شدم حین مصاحبه گاهی سکوت می کرد، میشد از چشمانش بخوانم که در خاطرات غرق شده، شاید گاهی به آمل قدیم کوچ می کند، حتما آن موقع املی ها انقدر عجله نداشتند، انقدر استرس و روزمرگی نبود و شاید دوست داشت در همان خاطرات میماند!
شاید حرف هایش کتابی و رسمی نباشد، اما هرچه هست درد و دل و خاطرات پدربزرگ شهرمان است.
معرفی
جعفر هدایت هستم، متولد 1317 از خانواده ای ایرایی، پدرم برنج فروش بود و در سال 1348 گواهینامه گرفتم، پیکان خریدم و راننده تاکسی شدم و از آنجا سرنوشتم رقم خورد و پنجاه سال با عشق به مردم خدمت کردم.
بدهکار کسی نیستم
در طی نیم قرن خدمتم در تاکسی به مردم، بدهکار کسی نشدم و همیشه به مردم بخشیدم و سعی کردم کسی را با اخلاقم ناراحت نکنم
اولین کرایه
اولین کرایه تاکسی که گرفتم 5 (زار) بود و هرجای آمل می رفتیم نرخ کرایه همین بود و اولین بنزینی که زدم 6(زار) بود که برای پر کردن پیکان باید 40 لیتر پر می کردم
خیابان های آمل
آن زمان خیابان های آمل به امام رضا، محموداباد و هراز و چاکسر خلاصه میشد و به بزرگی الان نبود، خیابان هراز به قدری باریک بود که دو ماشین به سختی از کنار هم رد می شدند و به زیبایی و وسعت امروز نبود
شهردار اوویسی و صادقلو
وقتی آقای اوویسی به عنوان شهردار آمل انتخاب شد زحمت های بسیاری برای ابادانی آمل کشید و خیابان هراز و محموداباد در دوره ایشان تغییرات بسیاری کرد و شهردار صادقلو نیز با خدماتش در تاریخ ماندگار شد و مطمن باشید خدمت و صداقت است که در تاریخ می ماند و همه رفتنی هستند
ایستگاه تاکسی در آمل
ایستگاه خاصی وجود نداشت و تاکسی ها در گردش بودند و تنها برای مسافران محمودآباد، بابل و هراز ایستگاه تاکسی بود
تعداد تاکسی
در سال 1348 امتیاز تاکسی را یازده هزار تومان خریدم البته در آن زمان آمل تنها 50 تاکسی داشت
تاکسی ها همه پیکان نبود!
ان موقع تاکسی پیکان کمتر بود و ولوو و ماشین های کلاسیک طرفداران بیشتری داشت
مسافران خارجی بسیاری سوار کردم
یک روز دو مسافر خارجی سوار کردم که قصد رفتن به دریا را داشتند و در شهر گم شده بودند، من انگلیسی و آنها هم فارسی بلد نبودند و این حس مشترک ما بود اما نمی دانستند چطور بگویند، در نهایت دیدم دست خود را به شکل شنا کردن در میاورند و آنجا بود که متوجه شدم قصد رفتن به محموداباد را دارند
10 پیکان عوض کردم!
نزدیک به ده پیکان عوض کردم و روال کار در گذشته به این صورت بود که اگر سه سال از ماشین استفاده می کردی، تقاضا می دادیم و ماشین را تبدیل می کردند. به یاد دارم که پیکانم را فروختم، ده هزار تومان روی آن گذاشتم و ماشین نو خریدم
انقلاب شد
انقلاب در سال 1357 بود و خاطرات تلخ و شیرینی از آن زمان به یاد دارم، بسیاری از دوستانم در راه انقلاب به شهادت رسیدند، آنها رفتند و من با خاطراتشان زنده هستم.
خاطره ای از انقلاب و تاکسی
به یاد دارم که وقتی انقلاب شد ماموران به مردم حمله می کردند، من از کوچه ی بنیاد شهید فعلی (اداره کار سابق) در حال تردد بودم که دیدم یکسری بچه های سپاهی و انقلابی که سن زیادی هم ندارند به کمک نیاز دارند، آنها را سوار کردم پس از آن گاردی ها به کوچه حمله کردند و جلوی من را گرفتند که به آنها گفتم من بچه های مردم که مدرسه بودند را سوار کردم و قرار است آنها را به منزلشان برسانم که در نهایت آنها را راضی کردم و مانع از بازداشت و شاید شهادت این جوانان انقلابی شدم.
وضعیت تاکسی ها در گذشته بهتر بود
بعد از انقلاب اسلامی خدمات خوبی به راننده های تاکسی ارائه می شد اما ناگهان تعداد تاکسی های سطح شهر زیاد و خدمات به تاکسی راننده ها نیز قطع شد. آمل چندین برابر استاندارد تاکسی دارد که این باعث مشکلات عدیده ای شده است
بیمه نیستم
بیمه نیستم و کسی را نداشتم که مرا در این خصوص راهنمایی کند و خودم را بیمه نکردم و امروز در این سن به اهمیت بیمه پی میبرم، کاش دولت و مسئولین فکری به حال ما بکند
بدون کرایه هم سوار کردم
سعی کردم از پیرمرد و پیرزن در تاکسی کرایه نگیرم و اگر آنها را سوار می کردم تا مقصدشان می رساندم، چند روز پیش بود که پیرزنی را سوار کردم که نان و سبد داشت، وقتی  وی را رساندم هزار تومان از جیبش درآورد و به من داد در صورتی که کرایه آژآنس چهار هزار تومان میشد، هزار تومان به خانم برگرداندم و گفتم دعایم کن به قول مازنی ها ” دربند پول نیستم”
پیکان را تبدیل می کنم
باید پیکان را تحویل بدهم و ماشین نو بگیرم، چند سال قبل می توانستم با 10 میلیون تومان تبدیل کنم اما امسال به سی میلیون رسیده، باید از بانک بیست میلیون تومان وام با سود 18 درصد بگیرم، یک راننده تاکسی در سن من مگر چقدر می تواند کارمی کند و چطور می تواند این پول را به بانک پس بدهد!
هم مسافر گاهی بد می شود هم راننده تاکسی
قبول دارم که گاهی بعضی راننده های تاکسی با مسافران با لحن نامناسب صحبت می کنند اما مردم بدانند واقعا سخت است که از 5 صبح تا 2 شب پشت یک ماشین بنشینی و رانندگی کنی و با انسان های مختلفی صحبت کنی! در هر صورت راننده تاکسی هم آدم است و گاهی خسته می شود.
شخصی های مسافربر
وقتی ماشینی را می بینیم که شخصی است و مسافرکشی می کند تذکر و اخطار نمی دهم که چرا مسافر من را می دزدی، حتما نیاز داشته که مسافر کشی می کند.
ازدواج
سال 1342 با همسر مهربانم ازدواج کردم که در طی این 50 سال با تمام کاستی های زندگی من، گام به گام با من زندگی کرد، دو دختر موفق و تحصیلکرده هم دارم که همیشه مراقب پدرشان هستند.
نوایی هم هستم
در سال 1357 نوا جاده شد اما قبل آن هم به نحوی خودمان را به این روستای ییلاقی می رساندیم، البته آن زمان مثل امروز همه جا ساخت و ساز نبود.
در پایان نشریه صبح امل برای این پدر مهربان شهرمان آرزوی سلامتی و عمری با برکت و پاینده می کند

اشتراک گذاری این مطلب در :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در ادامه بخوانید ....

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری این مطلب در :

گفتگوی اختصاصی صبح آمل با خانم مهندس سمانه هندویی معاونت مالی و اداری شرکت های گروه هندویی و عضو هیئت امنای شهرک شهدای تشبندان محمودآباد: واقعیت این است که در دنیای امروز ‌ صدای مردان چنان بلند شده است که گاهی، شاید برای ایجاد تعادل، باید از مردها خواست تا کمی سکوت کنند تا صدای زنان موفق دنیا بهتر شنیده شود