Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/sobheamo/public_html/wp-content/plugins/elementor-pro/modules/dynamic-tags/tags/post-featured-image.php on line 36

صبح آمل از وضعیت پاکبانان آملی گزارش می دهد: حال پاکبانان خوب نیست یک لحظه خود را جای ما بگذارید

همیشه فکر می‌کردیم خدمت به جامعه یعنی معلم بودن، دکتر بودن، مهندس بودن ولی هیچ وقت به این فکر نبودیم اگر همه ما دکتر، مهندس و معلم شویم، روزگارمان بدون کارگر، بنا، نجار، مکانیک و رفتگر چگونه خواهد گذشت.
چنان در این افکار و کارهای روزمره خود غرق شدیم که ندیدیم کسانی در کنار ما هستند که نه دکتر هستند و نه مهندس و نه معلم اما در لباس ساده‌ کارگری با‌‌ همان دستان ترک خورده و پینه بسته، کوچه و محله‌ ما را غرق پاکی می کنند و زباله‌هایی که عابران با بی‌توجهی روی زمین می‌ریزند را بر می دارند و صادقانه‌ترین خدمت‌ها را نثار جامعه می‌کنند همانهایی که به عنوان مسئول نظافت کوچه ‌ها و خیابان ‌ها نقش عمده‌ای در پاکیزگی معابر شهر بر عهده دارند. اگرچه این قشر زحمتکش در ارتقای سلامت شهر نقش پررنگی ایفا می‌ کنند اما خود در معرض تهدیدهای متعددی مانند خطرات ناشی از عوامل فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی قرار دارند، آسیب‌ هایی که اگر از وقوع آنها جلوگیری نشود، احتمال بروز بیماری‌ های خطرناکی بین این دسته از کارگران وجود دارد.
لذا پیشگیری از آسیب‌های ناشی از عوامل ذکر شده و تامین سلامتی این افراد مستلزم تهیه وسایل حفاظت فردی ویژه و متناسب با شغل آنها و تجهیز آنان به وسایل ایمنی است که کمتر به آن پرداخته می شود. آری این جملات بهانه ای دستم داد تا سراغ کسانی بروم که از جنس خودمان و از میان ما برخاستند و شاید از روی ناچاری و یا نبود شغل مناسب روی به این حرفه آوردند که تمام زندگی شان را تحت الشعاع خود قرار داده و امروز با بدترین شرایط زندگی می کنند.
هوا سخت و بی رحمانه سرد است و باد سوز سرما را بیشتر کرده و خش خش جاروی پاکبان مهربان که هر لحظه دورتر و دورتر می شد سکوتم را شکست و مرا به کوچه ای تاریک برد که همه شهر در آن خواب بودند و تنها خودش بود که شال همت را به کمر بست و با دستان پینه بسته اش شروع به نظافت کرد تا صبحدم شهر برای تلاش و تکاپویی دیگر آماده باشد.
همه دیده می شوند به جز ما
ریزنقش است، قدش متوسط است و ساده و بی‏تکلف صحبت می‏کند. ساعات کاری او ۳ بامداد تا ۱۲ ظهر روز بعد است. او می گوید: با شوق و ذوق فراوان کارم را انجام می دهم اما احساس می کنم مردم به ما توجهی ندارند. ایشان از بی توجهی مسئولان و شهروندان به خودش و همکارانش دلگیر است. اما دلگیری او ناشی از مادیات و توقع حمایت مالی نیست. هر چند او و دوستانش از لحاظ مالی نیز مشکلاتی دارند اما دید او فرهنگی و اعتقادی است. او می گوید؛ نزدیک به هیجده ماهی هست که این شغل را انتخاب کردم و صادقانه کار می کنم ولی حقوق ما را به موقع نمی دهند و می گویند بودجه نداریم. ماهی دو روز مرخصی داریم و جمعه ها هم گردشی صبح تا ظهر کار می کنیم و خدا را شکر آب باریکه ای هست که با آن حداقل شکم زن و بچه مان را سیر کنیم.
پاکبان دیگری به ما نزدیک شد و گفت بیش از سیزده سال است که کارگر شهرداری هستم و امنیت شغلی نداریم. زمانی که بیکار بودم از سر ناچاری و به اصرار یکی از دوستانم که گفت یک ماه به صورت آزمایشی باش اگر توانستی ادامه بده وگرنه سراغ کار دیگری برو این شغل را انتخاب کردم. روزهای اول هنگام جارو کشیدن خیلی خجالت می کشیدم ولی کم کم عادت کردم. بیشترین مشکل ما سر حقوق است سه ماهی می شود که به ما حقوق ندادند، یک لحظه خودشان را جای ما بگذارند ببینند می توانند با این شرایط و با وجود زن و بچه دوام بیاورند. حدود هشت سال است که به صورت پیمانکاری شدیم که قبل از آن وضعیت ما خیلی بهتر بود و در حال حاضر نیرو ندارند و ما مجبوریم جای دیگران بایستیم و این تمام انرژی را از ما می گیرد.
ماهی دو روز مرخصی داریم اما هیچ خدماتی به ما نمی دهند سنوات گذشته پکیج غذایی ماه رمضان و موقع عید مایحتاج و ضروریات سفره عید و حتی کارت هدیه به مناسبت های مختلف می دادند اما از زمانی که پیمانکاری شدیم همه آنها از بین رفت. در اصل باید ماهی دو میلیون و خوردی می گرفتیم ولی یک و هفتصد بیشتر نمی گیریم. مرخصی های ما فقط همان دو روز در ماه است و عیدها هیچ مرخصی نداریم.
مشکلات ما زیاد است قبلا نظافت یک بلوار با ما بود ولی الان به هر طرف مرا می چرخانند و فقط دستور می دهند و من فقط دلم به این خوش است که خدایی آن بالا هست و این آقایون تقاصشون را پس می دهند. ما آدمی نیستیم که زیر پای کسی را خالی کنیم. مسئولین قبل هر چیزی امنیت ما را تامین کنند. بیشتر شبها و حتی روز تو لاین سبقت مشغول نظافتیم و ماشینها هم با سرعت از کنار ما رد می شوند. همانطور که همه می دانید اول ایمنی بعد کار ولی این مهم برای شغل ما اصلا وجود ندارد و حتی یکی از همکاران ناحیه یک ما بر اثر نداشتن علامت هشدار و چراغ گردون روی چرخ دستی اش دچار تصادف شد و جانش را از دست داد.
از نظر لباس فرم هم مشکل داریم چطور می شود با یک دست لباس پاکبانی آنهم با سختی کار ما دوام آورد. هر لحظه باید تو هر شرایط آب و هوایی کار کنیم که بخاطر همین زود کثیف می شود و باید آن را شست که از عمر آن کم می کند بنابراین یکدست کافی نیست و تازه الان هم گفتند سه هفته دیگر لباس می دهیم و چهل هزار تومان از حقوق تان کم می شود در صورتی که وظیفه آنهاست.
دست همه رفتگرها را می بوسم
خیلی دوست دارد این پیام را به گوش همکارانش برسانم. می گوید: من همه رفتگرها را دوست دارم و دست همه آنها را می بوسم. آرزویم این است که شهروندان و مسئولان به رفتگرها بیشتر توجه کنند. او ادامه می دهد: کافی است کمی به رفتگرها بیشتر توجه شود تا همه ببینند که آنها چه انرژی مثبتی دریافت می کنند و با شوق و ذوق فراوان کار خود را انجام می دهند..
حلالتر از پول ما پول دیگری نیست
نزدیک به هفت سال پیش یکی از دوستان صمیمی ام در بخش خدمات شهرداری از من که بیکار بودم خواست تا رفتگر شوم. با اینکه تحصیلاتم تا دیپلم بود و دوازده سال مغازه دار بودم ولی بخاطر نیاز شدید مالی و مشکلات زیادم قبول کردم که پاکبان یا همان رفتگر شوم. از این جهت برای تامین هزینه های امرار و معاش خانواده شب و روز تو برف و سرما و گرمای طاقت فرسای تابستان بدون فوت وقت کار می کنم و فکر نکنم حلالتر از پول ما پول دیگری باشد. تو این اوضاع مملکت اگر قبول نمی کردم چه می کردم شرایط کار ما سخت است اما با این حال در میان گرد و خاک فراوان روزه می گیریم و نماز می خوانم.
رسیدگی صفر
رسیدگی با توجه به سختی کار ما بسیار کم است چرا که ساعت سه و نیم شب از خواب بیدار می شویم و تا پنج غروب سر پا می ایستیم و سر و کارمان فقط با آشغال و خطر است و اگر ماشینهای حمل زباله نیاید باید تو اوج ترافیک و حرکت ماشینها به وسط جاده برویم و شهر را تمیز کنیم ولی از نظر رسیدگی آمل صفر است و نه تنها به فکر رسمی کردن ما نیستند بلکه باندبازی هم هست و هر کسی سعی می کند دوست و آشنای خودش را با ضابطه و پارتی بازی مطرح کند و شاهد حرفم یکی از دوستانم هست که نزدیک به چهارده سال سابقه کار دارد و اولویت با ایشان است که داخل شهرداری برود یا ارتقاء شغل بگیرد نه کسانی که رنگ جارو را ندیدند و خیلی راحت نورچشمی می شوند. با اینکه بازرس داریم ولی همچنان این مسئله هم وجود دارد.
این رفتگر زحمتکش با گلایه از بعضی از همشهریان؛ گفت: چرا با ریختن پس ماند و زباله های خود در کانالهای شهر، راه حرکت آب فاضلاب را مسدود کرده و تا نیمه های شب مجبور به تخلیه و بازکردن محل گرفتگی زیر پلها و نقاط مختلف کانالهای سطح شهر کنیم. آیا تا حالا به این موضوع توجه کردید که پاکبانان شهرداری شبها با چه مشقتی تا دیر وقت بجای اینکه کنار خانواده باشند باید در سرما وگرما، تا سحر وقتشون را صرف نظافت و تمیز کردن پیاده رو وخیابان و کانالهای شهر کنند.
حال پاکبانان خوب نیست
قبلا که تحت نظر خدمات شهرداری بودیم کمی وضع بهتر بود و در مناسبت های خاص مثل بازگشایی مدارس یا عید و روز کارگر نگاهی به ما می شد ولی فعلا اختیارات ما دست پیمانکار است و مسئولین اصلا به فکر پاکبان نیستند. خواهش دیگر ما از شرکتهای پیمانکار این است که بیشتر به فکر ما باشند؛ در زندگی مشکلات مالی زیادی از قبیل بیماری، تهیه جهیزیه و … بر سر راه افرادی چون ما قرار دارد از آنها می خواهم وقتی دوستان درخواست مساعده می کنند وعده امروز و فردا به آنها ندهند. بچه ها از ترس جرات نمی کنند اعتراض کنند چر ا باید اینطوری باشد و در جامعه اسلامی حتی نتوانیم حرف دلمان را که فقر و نداری و نگاه تبعیضانه هست به زبان بیاوریم و ناچارا باید بیخیال شویم چون آنقدر اذیت می کنند که کارگر بدبخت ترجیح می دهد بدون حکم اخراج خودش تسویه حساب کند.
سختی کار ما تا آنجاست که داد خانواده ما درآمده چون از طرفی هم خسته ایم و هم با ساعت کاری ما جور در نمی آید که مهمان بیاید یا مهمانی برویم و حتی نمی توانیم در جشن و خدای ناکرده عزای کسی هم شرکت کنیم.
قبلا که زیر نظر خدمات شهرداری بودیم بهتر بود اما از روزی که پیمانکاری شدیم نیروها را کم کردند و همین فشار کاری زیادی را به ما وارد کرده منطقه ای که باید چهار کارکر داشته باشد با یک نفر دارد اداره می شود و ما را همه جا می فرستند مثل جمع آوری نخاله، هرس سرشاخه، شبکاری که اگر حرف سرکارگر را گوش نکنی درجا بدون قید و شرطی گزارش را به پیمانکار می دهند و او هم با لطفش ده روز از کار و اضافه کاری ات می زند و با گرفتن تعهد رهایت می کند. بیشتر وقتها با خودمان می گوییم اول خدا بعد رضایت خلق اما با شرایط این پیمانکاران ما نمی رسیم و همه حرف و حدیثها مال ما رفتگراست و در نهایت مردم شاکی می شوند
اضافه کاری ها هم کم شده و معمولا از دو به بعد می باشد که اگر تعلق بگیرد بازار آن چندان تعریفی ندارد چرا که قبلا سقف آن 120 ساعت در ماه بود و الان به 80 ساعت کاهش یافت و تازه به بعضی ها بیشتر و بعضی های دیگر نه.
کسبه و بازاریان شهر هم همیشه عادت دارند با وجود سطل های زباله در تمام نقاط شهر، زباله ها و پس ماندِ مغازه های خود را در زمان تعطیلی و یا درحین کسب و کارشان در پیاده روها و یا کانالها رها می کنند. دریغ از اینکه به خودشان زحمت دهند که زباله های خود را در کیسه های پلاستیک زباله جمع و بسته بندی کنند و کناری بگذارند تا آخر شب مامورین شهرداری اقدام به جمع آوری آنها کنند. درسته نظافت و پاکیزگی شهر از وظایف شهرداری هست اما به نظرشما، ماهم در نظافت و پاکیزگی و زیبا تر بودن چهره شهرمون سهمی نداریم؟ آیا این جمله که وظیفه شهرداری هست که جمعش کند صحیح هست؟
شهردار قبلا می گفت من دست کارگران را می بوسم اما تو این چند سال نیامد بپرسد مشکل چه هست خیلی ها چند سال است که دارند کار می کنند و زحمت می کشند و آرزوی رسمی شدن دارند در صورتی که اگر یک روز رفتگر نباشد معلوم نیست چه بر سر شهر بیاید.
متولی ما حتی یک جارو به ما نمی دهد و رفتگر بیچاره باید دو روز سرکار پستش را بزند و به بیابان برود و جارو جمع کند که اگر یک روز در میان هم جارو بکشیم سالی 300 جارو نیاز است و در این خصوص تعدادی که خانه های آپارتمانی دارند جایی برای انبار کردن ندارند و مجبور می شوند در فضایی بگذارند که با یک بارندگی خراب می شود و جایگزینش باید دستی سه هزار تومان بخرم در حالی که شهرداری به عنوان متولی باید مکانی را برای ذخیره و انبار جارو تعیین کند. گذشته از اینها هزینه های رفت و آمد و خوردن صبحانه سنگین است و ما باید از جیب بدهیم.
چون کاری پیدا نمی شد مجبور شدم که خدمات شهرداری را انتخاب کنم. چهار ساله که دارم کار می کنم و بدون دریافت خدماتی از روی ناچاری ولی با صداقت کوچه پس کوچه های شهرم را مثل خانه خودم تمیز می کنم و وقت و ساعت هم ندارم و تقریبا یازده ساعت آنهم وسط ماشین و با خطر زیاد کار می کنیم و فرقی با آنهایی که هشت ساعت کار می کنند نداریم. آنقدر خسته ایم که به محض اینکه شب به خانه می رسیم یک لقمه شام را می خوریم و بدون درنگ می خوابیم و نه تنها مهمانی نمی رویم بلکه اگر مهمان هم بیاید ساعت ده نشده می رود. امنیت شغلی ندارم حقوق و مزایای این شغل با توجه به سختی کار کم است.
از نظر خدمات اولیه هم محرومیم و با توجه به اینکه سر و کارمان بیشترآشغال و زباله هست ولی سالی یکدست لباس و بادگیر تحویل می گیریم و در اعتراض می گویند خودتان بخرید خوب از کجا گیر بیاوریم.
مستاجرم و با این گرانی دخل و خرجم به هیچ وجه با هم جور در نمی آید و نیاز به حمایت ویژه شهردار داریم اینکه حقوق و مزایا مطابق با اداره کار هست ولی ساعت کارمان سلیقه ای هست.
مگر با این کار می شود خرج زندگی را در آورد
بیشتر از دوازده سال است که مشغول پاکبانی هستم و سختی ها و مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتم از بی تفاوتی دهیار قبلی که با تقاضاهای مکرر ما اهمیتی به خواسته ما که افزایش حقوق بود نداد و تا امروز که الحمدا… دهیار جدید با حمایت خود مسئولیت ما را به پیمانکاری سپرد که خوشبختانه هوای ما را دارد. مگر با این کار می شود خرج زندگی را در آورد بعد این کار هم عصرها کارگری می کنم تا خرجم در بیاید حتی زمین مردم را نصفه کاری برنج کشت می کنم که با فروشش سر و سامانی به زندگی آشفته ام می دهم تا اموراتم پیش برود
ساعت کار ما از صبح زود تا دو بعدازظهر هست و از این هشت ساعت نیم ساعت وقت صبحانه داریم و با اینکه تلاش می کنیم ولی از آنجائیکه کار زیاد است نمی رسیم.
پیمانکار رفتگران و زباله ها گفت: هفت سال است که با چهار نیروی خدمتی و دو نفر مسئول جمع آوری زباله شروع به کار کردیم و هر روز از منطقه کلاکسر شروع و پس از جمع آوری به منطقه شاهزید انتقال می دهیم.
هر روز سه بار بر کار نیرویهای خدمتی به صورت کامل نظارت می کنم تا کم کاری صورت نگیرد.
وی در خصوص رعایت حق و حقوق کارگرانش بیان داشت: در جهت حمایت از کارگران لباس و بادگیرهای جنس خوب و استاندارد و مابقی ابزار را برایشان تهیه می کنم و حقوق و مزایا هم هر 25 به حساب شخصی شان سر ماه واریز می گردد.
در خصوص تفکیک زباله های خشک از تر با خانواده ها صحبت و از طریق گروه تلگرامی منطقه اطلاع رسانی کردیم که با استقبال خوبی هم مواجه شدیم.
در کار باید قانون باشد ولی تحکم را قبول ندارم و بعضی وقتها در قبال کار خوب و در صورت رضایتمندی پاداش های نقدی بالای صد هزار تومان هم به رفتگران می دهم تا تشویق شوند.

اشتراک گذاری این مطلب در :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در ادامه , بخوانید ....

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری این مطلب در :

گفتگوی اختصاصی صبح آمل با خانم مهندس سمانه هندویی معاونت مالی و اداری شرکت های گروه هندویی و عضو هیئت امنای شهرک شهدای تشبندان محمودآباد: واقعیت این است که در دنیای امروز ‌ صدای مردان چنان بلند شده است که گاهی، شاید برای ایجاد تعادل، باید از مردها خواست تا کمی سکوت کنند تا صدای زنان موفق دنیا بهتر شنیده شود