حسینعلی مهجوری
«دریاچه بختگان خشک شد»
«تازیانه خشکسالی بر پیکره تالاب انزلی»
«هفتمین تالاب بین المللی آب شیرین جهان(هامون) خشک شد»
«هوراعظیم هم می خشکد»
«سرخه حصار در تصرف لودر و بولدرز»
«تالاب های خوزستان در معرض نابودی»
«توسعه جاده ابر اقلیم و زیستگاه منطقه ابر را به خطر می اندازد»
«طرح پتروشیمی گلستان، پارک ملی را در معرض خطر قرار می دهد»
و …
ت اخت و تازهای انسانی بر پیکره طبیعت بس نبود که خشکسالی هم نمکی شد روی این زخم.
د یدن بیابان لم یزرع از دریاچه هامون، تنوره زاری عظیم از دریاچه ارومیه، ماندآب هایی کوچک از بختگان و زباله دانی از جنگل ها و ییلاقات؛ برزخی است برای هر وجدان بیدار.
پ ژوهشکده هایی که در خصوص بررسی زیست بوم تالاب ها تاسیس می شود، گروه ها و سازمان هایی که در حمایت از طبیعت سخن پراکنی می کنند، آمارهایی که در جهت بهبود روند فعالیت ها خودنمایی می کنند همه و همه در تقابل با دیده ها و شنیده هاست.
آ بخیزداری غیر اصولی، خالی کردن سفره های آب زیر زمینی، ایجاد سد در بالادست و در نتیجه تغییر در اکوسیستم پایین دست، دیپلماسی غیر موثر در پیگیری حق آبه و رژیم های دریایی به سوء مدیریت در کشاورزی، نبود حمایت های حقوقی در برابر زمین خواران، ایجاد فعالیت های اشتغالزای غیر کارشناسی و طمع ورزی ها در این عرصه، همه و همه طبیعت را در آستانه مرگ قرار داده است و خشکسالی فقط آخرین تیر را بر تابوت آن نشاند هر چند که ابزار مناسبی را برای توجیه سیاست یک بام و دو هوا فراهم آورد.
چ ه بر ما رفته که طبیعت را چنین مغضوب خویش دیده ایم و به تاراج می بریم؟ دور نیست اگر روزی مغلوبش شویم که در حقیقت مغلوب کرده خویشیم، طبیعت با رخی زرد و لبخندی خشک و نگاهی کم سو باز هم به ما می نگرد؛ طبیعت را دریابیم تا دُر یابیم.