صبح آمل : مهدی عبدالله زاده
نه لاکچری زندگی کرد و نه خانواده پولداری داشت که خیالش را از بابت آینده راحت کند، باید از همان ابتدا کار می کرد و درس می خواند، از تفریحات دوران کودکی و جوانی اش زد تا در اینده کاره ای شود و دستش به جیبش برسد، شاخ غول کنکور را شکاند و در بهترین دانشگاه های کشور مدارک عالیه را گرفت اما ..
اما امروز تمام آرزوهای خود را ویرانه می بیند، برای یافتن کار به هر دری زد بسته بود و آن دیالوگ معروف را به زبان می آورد که نمی دانم چرا هی نمیشه! البته می داند که چرا نمی شود، نه پول دارد و پارتی! می گوید اگر پسرخاله و فامیل مسئولی بودم الان با بهترین حقوق در پشت میز، زیر کولر در حال کار بودم نه در زیر آفتاب!
وقتی قرار بر مصاحبه با وی در محل کارش شد، پیدا کردنش زیاد سخت نبود، لباس سبز و سفید با کلاه بر سرش، وی را از بقیه متمایز می کرد، محمد پارکبان شهرداری است! باید از صبح تا غروب در زیر افتاب بایستد تا خورده پولی برای حفظ آبرو در بیارود،
خودش را اینگونه معرفی می کند” محمد محمدیان هستم، متاهل، معدل الف دانشگاه خوارزمی تهران در رشته برنامه ریزی شهری” باورش شاید کمی سخت باشد که دانشجوی نمونه یکی از بهترین دانشگاه های کشور در این لباس در حال کار کردن است
در زیر آفتاب، در گوشه ای کنار اداره ثبت اسناد ایستاده بودیم، می گفت انسان های اطرافمان را ببین برای خلاص شدن از شر آفتاب چگونه عجله دارند، حتی لحظه ای نمی توانند اینجا بایستند اما من باید هر روز اینجا از مردم حرف بشنوم و کار کنم
در حین صحبت کردن؛ ناگهان شخصی جلو آمد و جمله ای به زبان آورد” تورو میگن پارکبان، اون اقا رو چیکار داری، بیا قبضتو بنویس گرممه میخوام برم! ”
برایم کمی عجیب و تاسف آور بود اما محمد می گوید این اولین بار نیست که چنین رفتاری را تجربه می کند اما وقتی به گذشته فکر می کنم بغض گلویم را می گیرد اما چه می شود کرد، زندگی خرج درد و باید کار کرد
بی پولی بدبختی میاره …
هر از گاه حین مصاحبه مشغول کار می شد و قبض می نوشت، شاید هر برگ را به یاد دورانی می کشید که در دانشگاه در حال کشیدن آرزوهای رنگ وا رنگ برای اینده درخشانش بود و حتی لحظه ای به موقعیت فعلی اش نیز فکر نمی کرد، یاد آن دیالوگ معروف افتادم که درسته که پول خوشبختی نمیاره ، ولی بی پولی حتما بدبختی میاره…!
کاش حداقل یک جارو به من می دادند جای قبض
بغضش ترکید، رویش را برگرداند و کلاه سرش را برداشت و جلوی صورتش گذاشت تا نبینمش، در زیر لب می گفت کاش به احترام درسی که خواندم و عشقی که برای پیشرفت شهرم دارم، این قبض را از من بگیرند و جارو دستم بدهند تا جارو بزنم و توهین نشونم.
طردم کردند چون معرف نداشتم
برای پیدا کردن کار نزد خیلی ها رفته اما طردش کردند. تمام اعضای شورای شهر، او را می شناسند و وعده های گوناگونی ازمسولین شنیده، می گوید از وزیر، نماینده شهر و هرکجا که فکرش را بکنید نامه دارم اما می گویند ما از این نامه ها زیاد داریم البته همان مسوول ابتدا می پرسد معرف تو کیست؟ وقتی میپرسم یعنی چه؟ می گوید تا کسی تورا معرفی نکند که کار برایت پیدا نمی شود پسرجان!
قول های رنگارنگ مسوولین
هرچه می گذشت، لحظه به لحظه این مصاحبه برای هردومان سخت تر می شود، او از نامهربانی روزگار و من هم از بغض مانده در گلوی مخاطبم! می گوید مسوولی پارسال به من قول داد تا در سال 95 مرا جذب کند، وقتی چند روز پیش به دفترش رفتم، اول مرا نشناخت، سپس گفت من از این قول ها زیاد دادم، چرا جدی گرفتی!
پارکبان باش تا ببینیم چه می شود کرد
طبق آنچه محمد شنیده به وی گفته شده تا مدتی به عنوان پارکبان در شهرداری کار کند تا به بخش دیگری منتقل شود اما 8 ماه است که امروزو فردا می کنند و هر زمان پیگیر کارش شد، چیزی جز قول نشنید
بیماری خاص دارم
دچار بیماری خاص شده ام و جسمم ضعیف است و نمی توانم سراغ هر شغلی بدوم از طرفی شغل فعلیم نیز سخت است اما می ترسم اگر از این شغل کنار بکشم و بگویند چرا رفتی!
حقوقی که به هفته نیز نمی کشد
650 هزار تومان حقوق می گیرد و خبری از بیمه و مزایا نیست، اما مجبور است بسازد و بسوزد، همسرش خانه دار است و یک کودک یک ساله به نام سینا دارد، می گوید با این حقوق به سختی می توانم زندگی را پیش ببرم و در آخر ماه هیچ پولی ندارم، همین موضوع موجب شده تا هر دو سه ماه پیگیر مراحل درمانم شوم و مجبورم برای رفاه حال فرزندم فداکاری کنم و از خیلی چیزها بگذرم.
درد و دل می کند …
انگار نه انگار من سرمایه این کشور هستم و در دانشگاه خوارزمی معدل الف دانشگاه بودم، انگار وقتی پول و پارتی نداری کسی جدی نمیگیرتت
مسئولین دوست دارند شعارهای قشنگی بدهند اما در عمل هیچکس پشتت نیست، باید به آنها بگویم که آقایان قول را نمیشود روی بشقاب گذاشت، زندگی پول میخواد!
باید به حال خودم گریه کنم
وقتی این قبض را در دستم می گیرم، دوست دارم زار زار به حال خودم گریه کنم، با رتبه 52 وارد دانشگاه شدم، درس خواندم اما در آخر کار باید از مردم فحش بشنوم و خار شوم، نمیدانم مشکل کار کجاست
امیدی به بهبود شرایط ندارم
دیگر هیچ امیدی ندارم و نا امید شدم! 30 سال برای شادی دل پدر و مادر پیرم تلاش کردم و به بهترین دانشگاه ها رفتم تا کاره ای شوم و آنها را خوشحال کنم اما انگار نشد، نمی دانم چرا هی نمی شود!
کاش پول داشتم و درسم را ادامه می دادم
اساتید دانشگاه خوارزمی به من گفتند درست را ادامه بده و در آزمون دکتری شرکت کن تا جزو اساتید دانشگاه خوارزمی شوی اما به دلیل مسائل مالی نتوانستم شرکت کنم، کاش پول داشتم و درسم را ادامه می دادم.
حق دادنی است نه گرفتنی …!
هیچکس را ندارم که دستم را بگیرد و در این دو سال و در این رفت و آمدهایم به ادارات به این نتیجه رسیدم که حق گرفتنی نیست، دادنی است، باید کسی را در جایی داشته باشی تا حقت را برایت بگیرد، مطمئن شدم که پول و پارتی حلال مشکلات است و دیگر تلاش و درس خواندن اهمیتی ندارد.
پایان نامه من در مورد آمل بود
پایان نامه ارشد من در خصوص توسعه درونی شهر آمل بود که جزوپایان نامه های اساسی و برتر دانشگاه خوارزمی محسوب شد که از سال 1380 تا به حال تنها دوعنوان در این راستا کار شده بود که اولی در مورد شهر اراک و دیگری آمل که مورد تایید اساتید برتر دانشگاه نیز قرار گرفت.
تعریف اساتید از من و پروژه ام
اساتید مطرح دانشگاه به من می گفتند که هر شهردار و مسئول شهری باید از خدایش باشد که دانشجویی پایان نامه خود را در این راستا و توسعه درونی شهر تهیه کند و با امید بسیار به شهر خود برگشتم، کاش شرایط بهتر شود تا بتوانم به شهرم خدمت کنم
7 پاسخ
با سلام خدمت همه دوستان عزیز
مثل آقا محمد عزیز کم نیستن تو این شهر و مملکت! یکیش خوده من! با رتبه 50،دانشگاه تبریز، ارشد RS&GIS (روزانه با معدل 19)(یکی از رشته هایی که دانشجویان رشته های علوم محیطی آرزوی قبولی و تحصیلش رو دارن)(کلا تو کشور، مجموع روزانه و شبانه و پردیس، حداکثر 120 نفر دانشجو میگیرن- اونم فقط 6-7 تا دانشگاه تاپ کشور) خوندم! ولی الان یکساله که بیکارم! فقط این ترم تونستم هفته ای 2-3 ساعت تدریس بگیرم از 2 تا دانشگاه تو شهر آمل! که حتما میدونین حق الزحمه تدریس چنده!! در بهترین حالت ساعتی 10-12 تومن که میشه ترمی حداکثر 350-360 تومن!دقت کنین، در بهترین حالت!!!!!! که هزینه کرایه تاکسی رفت و آمد به دانشگاه هم نمیشه!!!!
دکتری هم که شده 100٪ پارتی بازی! این رشته ما فقط شهید بهشتی(اولین سال پذیرش دانشجوی دکتری امساله-95) و دانشگاه تهران داره و به گفته دانشجویان این دانشگاه ها کسی از دانشگاه های دیگه نمیتونه قبول بشه!
باور اینکه استادشون میاد تو کلاس و میگه آزمون تخصصی(مرحله دوم کنکور دکتری که هر دانشگاهی بطور مجزا برگزار میکنه) از همین جزوه های کلاسمون میاد که مسلما دانشجویان دانشگاه های دیگه بهش دسترسی ندارن، برای خیلیها سخته!ولی واقعا محضه!
به قول یکی از دوستانی که برای مصاحبه دکتری رفته بود دانشگاه تهران، میگفت وقتی اساتید تهران میبینن که از دانشگاه دیگه ای اومدی شروع میکنن به مسخره کردنت که مثلا از فلان دانشگاه … اومدی!!!!بودن، دوستانی که با رتبه های 3 و 5 و با رزومه عالی، تو مرحله مصاحبه(به دلیلی که بالا عرض کردم) ردشون کردن!!!
تو این مصاحبه شما اصطلاحات و کلمات آشنایی دیدم. “معرف ت کیه؟”و…
شاید باورتان نشود.من این حرف رو از مدیر کل یکی از سازمانهای عریض و طویل دولتی تو تهران شنیدم!!!
برام جای سواله که چرا اینقد راحت و رک میگن پارتی ت کیه!!!؟؟
عاقبت امثال من و آقا محمد محمدیان که نه پول داریم و نه پارتی چی میشه؟؟؟ نه راه پیش داریم و نه پس!!
اگر دلتون برای من و امثال من میسوزه، این پیام منو تائید کنین تا مردم بخونن!!
سلام کی گفته خوارزمی یکی از بهترین دانشگاه های کشوره؟؟؟
اگه اشتباه نکنم غیر انتفاعی بایید باشه, درست می گم؟؟؟؟
دقیقا من هم مدرک کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری از دانشگاه سراسری دارم ولی بیکارم .این همه زحمت کشیدم درس خوندم اماعاقبت. بیکارم.خدایا خودت ی کاری کن
جالب است، اين مطلب را خواندم و كمى پايينتر تيتر گفته خانم قربانى در مورد اينكه در مقابل ناحقى تمام قد مى ايستد. مقصر من و شماييم كه اين مسوولين را با رايمان به جايى مى رسانيم كه با وعده و وعيد فقط به فكر جيب مباركشان هستند. حق اين آقاى محترم پاركبان و امثال ايشان جايگاه مسوولين پرمدعاى شهر ماست. واقعا جاى تاسف دارد همه مى دانند كه در شهردارى و شوراى شهر چه خبر است و كسى دم نمى زند.
جای بسیار تاسف دارد. جایی که در شهرداری ,کارکنانش از دو یا سه فامیلی در شهرک کار می کنند. این مظلوم باید پارکبان باشد, جای که بی ادب ترین و بی فرهنگ ترین و بی سواد ترین از کارکنان شهرداری باشند , این اقا باید خون گریه کند. اقا و دوست عزیز ناراحت نباش. دعا کن این مسولین نابخرد و کم عقل روزی به سر عقل ایند و برای این شهر باشند. انتخابات شوراها نزدیک است , وعده های ابدار تر خواهی شنید. از ته دلم دعا می کنم روزی این دوست عزیز ما انچه رو که لیاقتش را دارد دست یابد و خداوند یاوه سرایان را به زمین گرم بزند تا حقی از بیت المال تضییع نگردد. انشالله
فقط باعث شرمندگی مسوولینه این ماجرا
سلام در تاریخ 4شنبه گذشته مراسم گلنگ زنی برای توسعه تکیه مشایی با حضور امام جمعه امل و فرماندار وفرمانده سپاه ورویسای بعضی از ادارات وجمعی از مردم برگزار گردید شایان ذکر است در این مراسم از اقای ولی اله عالی نژاد که زمین خود را برای ساخت تکیه وقف کرد تشکر و قدردانی بعمل امد